خاطره اقا کیانوش

سلام:
یاد خاطره قدیم افتادم کوچیک بودم حدود 8-9 سال و ریز اندام با موهای فرفری ،عصری دل درد شدید داشتم با بابام رفتیم دکتر اول از جلوی قبرستان(تزریقات) رد شدیم منم رنگم شد عین گچ صدای اخ و اوخ وگریه و زجه وپاهای چلاق خلاصه دکتر اسمم خوند معاینم کرد گفت :امپول هیوسین بنویم یا قرص منم گفتم دل دردم کم شده قرص نوشت و منم از تزریقات و عذابش راحت شدم مادرم نبود امپولام بزنه .
.....یا علی موفق موید باشید راستی ببخشید خاطره کم مینویسم خاطرات بچگیم فراموش شده زیاد مریض نمیشم اگرم بشم بهم خیلی امپول نمیدن دیگم ازش نمیترسم سعی میکنم بازم خاطره بزارم