ب نام خدا 🌹🌹...
سلاااااام سلام 🙋🙋✋✋...
خوبین آیا ؟؟😉😉.....
بدون مقدمه چینی مستقیم برم سراغ خاطره 😆😆
این خاطره تقرین برای چند سال پیشه من اون موقع دوم دبیرستان بودم😇😇....
یکروز تابستونی ☺من و امید و نوید 3 تایی خونه بودیم ❤❤
من و امید نشسته بودیم دوتایی جلوی تی وی داشتیم تخمه میشکستیم و پفیلا میخوردیم😀 ....
نویدم توی آشپزخونه داشت ژله آلبالویی درست میکرد (نوید خیلی ب ژله درست کردن علاقه منده😂😂)
بقیه ام خونه نبودن....
امید : نیایش چن وقته عذاب وجدان ولم نمیکنه میخوام یک اعترافی بکنم ولی قول بده جنبه داشته باشی😂...
من: چیه ؟؟ باز چه گندی زدی😂؟؟؟
امید : نیایش منو ببخش😕من نباید همچین کاری میکردممن(با چشمای از حدقه دراومده 😂 و ب شدت عصبانی ): چی کردی امید.؟؟؟نکنه دوباره دست زدی ب دفترچه خاطراااتم ؟؟😈
امید : نه باباااا .دفترچه خاطره که ارزش اعتراف کردن نداره 😂😂😂یک کاره دیگه کردم...😢...
من(قلبم داشت تند میزد 😨😂): امید مقور میای یا مقورت بیارم😂😂😂؟؟؟؟؟!....
نوید از توی آشپزخونه بلند داد زد : امیییید نگوووو مگه از جونت سیر شدی .قبلش اشهد بخون برای خودت😂😂😂😂الان زنده زنده کبابت میکنه 😂😂😂
هر چقدم جیغ و داد کنی کسی نیست نجاتت بده😂....
منم کمکی از دستم برنمیاد😂این از من 😂😂حالا خود دانی ......
من: امیییید میگی چه شکری خوردی یا نه 😂؟
.امید رنگ و روش پرید 😂....
نوید : آروم باش نیایش بذا یک لیوان آب بیارم برات صلوات بفرست،.نفس عمیق بکش چن تااااا😂
امیدم داشت از استرس ناخن هاشو میجوید 😂😂...
من (خیلی عصبانی😠و دست ب کمر😂😂 ): امید و نوید میگین چی شده یا بیام جفت تونو رنده ریز بدم باهاتون املت درست کنم ؟😂😂😂😂امید : من بچه گی کردم نیایش ، دستم بشکنه
.جو گیر شدم 😂نباید همچین کاری میکردم 😔
اون روزی که تو خونه نبودی داشتیم جرعت حقیقت بازی میکردیم با آرش و کیان و نوید .....منم جرعت انتخاب کردم ،همش تقصیر کیان شیطان رجیم شد😂
(لازم ب ذکره که بنده یک ست دوازده تایی لاک ناخن داشتم که از جونم بیشتر دوسشون داااشتم خیلی ام گرون خریده بودمش😑 خیلی ناز بودن و گذاشته بودم توی کمد دیواری واس عروسی ها ☺و اتمام حجت کرده بودم که اگر احدی ب لاک هام نزدیک بشه و بهشون دست بزنه خودم قلم دستشو میشکنم 😂😂😂حتی شما دوست عزیز 😂😂😂)
امید: کیان گفت جرعت کن برو لاک های نیایشو بیار ،سر همه شونو باز کن بعد بذارشون توی بالکن تا خشک شن 😂نیایشو یکم بچزونیم 😂😂😂😐
(کیان گیس بریده 😂از اولش با من خصومت داشت البته لازم بذکره روز قبلش من اشتباهی شلوار کیان رو با اتو سوزونده بودم 😂😂اونم خواسته با این کار انتقام شلوارشو از من بگیره 😂😂😂😂امید : منم حرف کیان رو قبول کردم و عملیات رو انجام دادم 😂یکساعت قبل از رسیدن تو ، رفتم از بالکن بیارمشون😂 دیدم لاک هات یذره سفت و خشک شدن
و ممکن بود بفهمی😨 واس همین ب پیشنهاد نوید 😂روی لاک هات رو آب پرکردیم دوتایی 😂😂😂که یکم رقیق شن 😂 بعد امروز نگا کردم دیدم تمام لاک هات خراب شدن😢گفتم قبل از اینکه خودت بفهمی خودم بهت بگم 😨😨😨.
نوید : امیییید خاااان الکی پای منو وسط نکش 😂😂ب من مربوط نیس ....راهکار خواستی منم پیشنهاد دادم چه میدونستم اگه آب بریزیم لاک ها خراب میشن😂😂....
من از طرفی بغض کرده بووودم داشتم خفه میشدم...از طرفی از شدت عصبانیت میخواستم امید و نوید رو از وسط شقه کنم 😂😂بین این 2 تا حس گیر کرده بودم
امید : نیایش ببخشید دیگه اشتباه کردم .معذرت .معذرت.معذرت 😢😢نوید : احسنت 😂بله درست اش هم همینه 😂باید معذرت خواهی کرد... من هم معذرت 😂😂.....
منم سکوت کرده بودم داشتم فک میکردم با چی بزنمشون بیشتر صدمه میبینن😂😂😂😂....
امید : نیایش چرا عکس العملی نشون نمیدی 😂؟؟ چرا سکوت کردی عزیزم؟؟؟
نوید :سکوت نشان دهنده ی رضایته 😂
.ینی که ما دوتا رو بخشیده مگه نه نیایش جونم؟؟یدفعه از جام پاشدم رفتم توی آشپزخونه گوشت کوب رو برداشتم😂میخواستم تبدیلشون کنم ب کباب دوقلوی مخصوص 😂😂😂با سس اضافه 😂..
امید و نوید تا منو گوشت کوب ب دست دیدن الفرااااار😂😂😂😂.دوتااایی پریدن توی حموم و درم از پشت قفل کردن 😂😂
(تنها مکانی که توی خونه ی ما از پشت قفل داره حمومه 😂😂و پناهگاه خوبیه 😂😂😂😂)من: امیییید و نوید 😠بالاخره از اونجا میاین بیرون دیگه ،من منتظرتون می مونم.بعدشم نشستم پشت در حموم و زل زدم ب در حموم و گوشت کوب رو هم گذاشتم کنارم😂😂(خیلی عصبی بودم)
نوید: نیایش جان تو الان عصبانی هستی .برو اون ابزار خطرناک رو بذار کنار بعد بیایم با هم دوستانه صحبت کنیم 😂...
امید خطاب ب نوید : چرا چرت میگی نوید .من نیایشو میشناسم وقتی عصبی باشه از داعش هم بدتر میشه 😂😂صحبت دوستانه نمی فهمه این 😂.....
منم بغضم ترکید زدم زیر گریه 😢بلند بلند هق هق گریه میکردم سرمم گذاشتم روی زانو هاااام...خیلی دلم گرفت یدفعه😭😭😭.... امید : نیایش داری گریه میکنی ؟؟؟😢 نوید خطاب ب امید : امییید تو چقد ساده ای زود خر میشی😂گریه نمیکنه که 😐داره ادای گریه در میاااره 😂اینهاااا همه نقشه اس😂میخواد منو و تو رو بکشه بیرون از پناهگاهمون که بهمون حمله کنه😂😂😂....
منم بیشتر نارحت شدم 😭😭و بلندتر گریه کردم😭 واقن امید و نوید چه فکری راجع ب من کردن !!! مگه من بروسلی ام 😂 که بخوام بزنمشون ؟؟ گوش کوب فقط یک ابزار تهدید بود 😂دلم خیلی پر بووود خیلییییی....هم بخاطر لاک هاااا هم از دست امید و نوید😭😭.....
امید : نوید داره گریه میکنه واقن😭...در رو باز کن میخوام برم پیشش😭😭....
نوید : خر نشوووو امید داره فیلم بازی میکنه 😂😂میخواد ب هوای گریه ما دلمون بسوزه براش درو واکنیم بعد گوشت کوب ب دست 😂بیاد اینجا من و تو رو تبدیل کنه ب کالباااااس انسااانی 😂😂😂😂....
امید : نوید خفه شو ...داره گریه میکنه واقعن 😭😭درو باز کن میگم میخوام برم پیششنوید: باشه بروووو 😂 ولی اگه زد لهت کرد ب من مربوط نیست ،من نمتونم برات کاری کنم 😂😂
قبل رفتن وصیت کن همین الان 😂.....
امید :چرت نگوووو اینقد درو واااکن ....
منم اینقد نارحت بووودم از دستشون نمیخواستم دیگه حتی قیافه شونو ببینم 😭😭....رفتم گوشت کوبو گذاشتم سرجااااش...خودمم رفت روی تختم خوابیدم پتو رو هم کشیدم روی سرم و ادامه ی گریه😂😂...
امید اومد توی اتاق با احتیاط😂....
امید : نیایش ؟؟؟..من غلط کردم.....ببخشید خب اینجوری گریه نکن 😭😭غصه نخور دیگه 😭😭😭😭😭😭😭....همش تقصیر من شد ...نوید از توی حموم: امیییییید زنده ای 😂😂یا نابودت کرد؟؟😂😂وضیعت سفیده یا قرمز؟؟.....😂😂😂😂.امید : نوید میشه اینقد چرت نگی ؟؟
(امید بغض کرده بود خودشم😢آخه از بچه گیش همینجوریه هر وقت بغض کنه صداش میلرزه 😭😭😭خواهرت بمیره براااات 😭😭چرا دعوات کردم ....فدای سرت ....لاک که ارزش نداااره 😭)
نوید با حالت تدافعی😂😂😂اومد توی اتاق ....
پتو مو زدم کنار ....نوید یک متر پرید عقب😂😂😨...
چشمم ب امید افتاد دیدم دراز کشیده روی تختش ..بالشش رو هم گرفته جلوی چشماش..فهمیدم داره گریه میکنه عاخه از بچه گیش عادت داره وقتی گریه میکنه یک چیزی میگیره جلوی چشماش😭....
منم که دل نازک و احساسی😂
(بهم نمیاد احساساتی باشم ولی هستم 😂😂)...رفتم سر تخت امید ، من(با گریه 😭): امیییییید ببخشید ....نباید دعوااات میکردم..لاک ارزش نداره 😂...خودتو نارحت نکن دیگه ...کل اون لاک ها فدای یک تار موووت ....پااااشو دیگه .... پااااشو نبینم اشکاتو 😭....نویدم با دهن باز فقط نگا میکرد ب ما 😂😂نوید : پااااااشید جمع کنین خودتونو ....عه عه حااالم بهم خورد 😂😂😂شما دو تا تیمارستانی هستین ب قرآن 😂.....
امید بالشو پرت کرد توی صورت نوید 😂😂😂(الهی بمیرم چشماش خیس دماغشم قرمزه قرمز شده بود از گریه).......
من خطاب ب امید : خاک بر سرت 😂😂 مرد گنده با این سیبیلات گریه کردی ؟؟؟ 😂😂😂....
امید خطاب ب من: نه !!! فقط یکم سرما خوردم😂😂😂😂تو خر کی باشی بخوابم واست گریه کنم..؟؟😂😂😂😂😂😂😂.....
بعد هر جفتمون خندیدیم 😂😂😂😂....
نوید : خدا شفا بده جفتتونو😂😂...
در همین حین تلفن خونه ب صدا در اومد .من جواب دادم.من: الو .بله ؟؟؟
مامانم: نیااااایش کجاااااایی که ببینی داداشت داره پر پر میشه😂😂😂😂😂
(منم حالا از همه جا بیخبر اینجوری بودم پشت تلفن 😨آخه مادر من این چ وضعه خبر دادنه😂😂).....
من با لکنت زبون در حال سکته 😂: کدوم داداشم؟؟چی شده مامان؟؟؟....
مامان (با حالت مداحی 😂): کیارش مون...کدبانومون😂😂گل زندگی مون 😂 بالش شکسته 😂😂.....
من:مامان مگه کیارش بال داره ؟؟😂😂😂😂
مامانم: نیایش ذلیل شی😂پاشین بیاین اورژانس بیمارستان دهخدا 😐😐کیارش توی پیست دوچرخه سواری خورده زمین پرپر شده 😂😂پاشو بیاااا....
من: امید و نوید پاشین جمع کنین بریم بیمارستان....کیارش پرپر شده گویاااا😂امید و نوید خیلی ترسو هستن بیچاره ها داشتن سکته میکردن 😨😨....سریع حاضر شدیم و رفتیم اورژانس ....
دیدم مامان بابام نشستن روی صندلی و مامانم داره با بابام بحث میکنه که تو چرا اینقد لاغری 😂هارمونی نداریم باهم 😂😂....
من: سلام مامان سلام بابا ،کیارش کجاااااس ؟؟؟
مامان: سلام مادر، با آرش رفتن عکس بگیرن از پاش.
امید : مامان کیارش چش شده ؟؟؟
مامان: توی پیست دوچرخه سواری سرعتش زیاد بوده نتونسته کنترل کنه دوچرخه رو محکم خورد زمین...همه جاش درد میاد و فقط ناله میکرد بچه م😢😢😢....
بعد یک ساعت معطلی بالاخره تونستیم کیارشو ببینیم.. . در اثر سایش روی آسفالت زانوهاش زخمی شده بود و دست و پاشم بشدت درد میکرد😢.دکتر گفت الحمدالله مشکل شکستگی اینا نداره و درد زیادش بخاطر محکم زمین خوردنشه و میتونه بعد سرم ش ببریمش خونه ☺ولی تا یک مدت نباید خیلی زانو هاشو خم و راست کنه ☺پرستاره اومد برای وصل کردن سرم ش😨 ....
کیارش هم که بچه سوسول 😂😂....
تا پرستاره سرم ش رو وصل کنه فقط ناله کرد و هعی میگفت : بسه تمومش کنید زودتر 😂😂....
آبرومونو برد پسره ی خرس گنده 26 ساله😂😂
تا چند وقت باید مرتب پانسمان هاشو عوض میکردیم...
بعد یک مدت کیارش کم کم خوب شد دردش ☺☺...
خداروشکر ...💖💖💖💖💖💖💖
اینم از خاطره ❤❤🙌.....
پی نوشت 🎀:ب انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش نگردد فردا .....
زندگی شیرین است .....
زندگی باید کرد ❤❤....
ارادتمند 👧✋تیچر قابله 😂نیایش ...
از دیار خوش ذوقان و خوش نویسان ⬅قزوین😀
ب امید دیدار ✋✋👧👧