خاطره اقا ایدین
سلام.ی خاطره میخام بگم از بیرون اومدن از باشگاه. ی بار از باشگاه که روز پرکارماهم بود دراومده بودیم و شدید گرسنمون شده بود.وچون اونروز سنگین کار کرده بودیم چند قدم که جلوتر من گفتم بریم کیک بگیریم فرشاد گفت من نون دارم نصف میکنیم. ولی.....چندقدم جلوتر که رفتیم نفسم گرفت.فرشاد اسپری رو از ساکم دراورد گذاشت دهنم.چندتا فشارداد.لقمه نونی که اورده بود رو به من داد.فرشادچون داخل کاپشنش که زیربغلش بودگذاشته بود نون، خیس عرق شده بود. ولی در اون وضع خرابی حالم وافتادن فشارم و ضعف شدید،ناچاربودم نون خیس عرق فرشاد رو بخورم. باز دمش گرم.یکم بهتر شدم فرشاد برد خونمون.چون فرشاد باباش دکتر بود از باباش خیلی چیزا یادگرفته بود.فشارمو گرفت و نبضمو گرفت.گفت باید بریم بیمارستان ی سرم وصل کنه خوب میشی.منم یکم مقاومت کردم ولی زورم نرسید. رسوند بیمارستان رفت سرم و... گرفت.دکتر اومد آستینمو زد بالا پنبه رو مالید رو دستم.خاست سوزنو فروکنه یدفه صدام بلند شد.ای ای ای. دکتر گفت هنوز که نزدم.اگه استرس داری دراز بکش حالت خوابیده بزنم.دراز کشیدم.فرشاد کاپشنشو انداخت رو صورتم که نبینم.دوباره پنبه رو فروکرد شیشه الکل بعدش مالید رو دستم. سوزنو فرو کرد.سرم که تموم شد دکتر اومد سوزنو کشید پنبه گذاشت رو دستم گفت نگهدار چند دقیقه. فرشاد گفت حالا به سلامتی مرخص شدی بیا بریم استخر. راستش من خودم دودل بودم چون میترسیدم دوباره حالم بدشه.ازطرفی هم دوست داشتم برم.بالاخره رفتیم.من مایو یادم رفته بود رفتیم خونه برداشتیم. لباسامونو درآوردیم.نوبتی میرفتیم پشت پرده میپوشیدیممن رفتم پشت پرده پوشیدم. مایوم کشش خیلی شل بود گاهی با دست نگه میداشتم.میخاستم بخرما ولی گفتم دارم دیگه چرا بیخودی پول بدم؟ به هر حال رفتیم داخل یکم شنا مردیم فرشاد گفت بیا مسابقه.منم هیجانی قبول کردم. داشتیم شنا میکردیم که وااای دوباره نفسم گرفت. مایوم داشت درمیومد حس نداشتم مایوم رو درست کنم فرشاد تن تن اومد منو برد بیرون اب درصورتیکه مایوم دراومده بود. اسپری رو بدوبدو از کمدم اورد چندتا فشار داد دهنم.یکم تنفس مصنوعی داد. کاپشنشوسریع انداخت روم چون لباس نداشتم و سخت بود در این وصع لباس بپوشم.رفتیم خونه.دیگه از اونموقع خانواده ام نزاشتن برم استخر.ممنون که وقت گذاشتید.
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم اسفند ۱۳۹۷ ساعت 0:45 توسط نویسنده
|