خاطره فاطمه زند عزیز
خاطره فاطمه زند عزیز
فاطمه زند:
سلام سلام رفقا
امیدوارم منو فراموش نکرده باشین اگه هم منو یادتون نمیاد اشکال نداره حق دارین😁
خب خییلی وقته که خاطره نگذاشتم...دوباره یه معرفی میکنم بلکم یادتون بیاد..
فاطمه زند هستم از کرمان دانشجوی رشته طراحی ودوخت😍❤️❤️..
الان که خاطره نوشتنم گل کرده ساعت 2 نصف شبه...
احتمال دادن امشب دوباره زلزله بشه آخرین پس لرزه ها یکی ساعت 1و11 دقیقه بوده...! براهمین اصلا خوابم نمیره..علیرضا داداشم و مامان اینا همه خوابن..خواستم از شجاع بازی های امروزم براتون بتعریفم...😊😊صبحی ساعت 6 کرمون زلزله شد.من از خواب پریدم دیدم شیشه ها دارن به هم میخورن همه چی داره میلرزه..😟😟
فقط جییغ میزدم.اومدم از در حالمون برم بیرون دیدم در قفله اییییینقد دستام میلرزید نمیتونستم بازش کنم در همین حین داشتم فریااااادم میزدم..😱😱😱
آخه من خییییلی از زلزله میترسم بچه تر که بودم عصر ساعتا4 بود که زلزله شد.
من ازشد ترس ضربانم شدید رفت بالا قلبم میکوبید به سینم طوری بود که پیرهنم کامل میلرزید....😞😞
دیگه بیرون روی حیاط هم که رفتم باز جیغ میزدم...خدایی زمین لرزه شدید بود 6.1 ریشتر😕
😫😫😫دیگه هیچی جلو همسایه هامون آبروم رفت اساسی...
کلا زدم زیر گریه یه بند اشک میریختم...
بعد از اینکه یکم آرکم شدم دوباره اومدیم تو..یکم نشستیم دوباره زلزله شد..😑😑 ای خدا شکر......
این پس لرزه بود 5و خورده ای...به بابام حسودی میکردم...اون تو هواپیما بود.از کربلا میرسید😍...
دوباره لولی بازی های من شروع شد..
اصلا دست خودم نبودا...
خییلی به قلبم فشار اومد..واقعا درد میکرد...یه قرص خوردم.درد سینم آروم گرفت...
گرفتم مثل بچه آدم خوابیدم..9 این قدرا بود که بابام از فرودگاه رسیدن...
سلام کردمو دوباره تا11 ونیم.خوابیدم...
الان که به اتفاقاتی که امروز افتاد فکر میکنم باخودم میگم ب لطف خدا برای خانواده ما هیچ اتفاقی نیفتاد کسی حتی خون از دماغش نیومد
ولی بندگان خدا هموطنامون در کرمانشاه.زیر آوار موندن واقعا سخته...
خیلیا عزیزانشون رو تواین زلزله از دست دادن.من به سهم خودم.به همه عزیزای کرمانشاهی تسلیت میگم...
ممنون که خوندین.الان ساعت 3:10 دقیقه است...اگر دوباره زلزله شد ما زیر آوار موندیم.حلال کنید✋🏼...
اگه هم زنده بودیم انشاءالله میام بازم خاطره های قشنگتون رو میخونم و اگر خاطره ای داشتم براتون تعریف میکنم...
خدا نگه دار✋🏼...
فاطمه زند:
سلام سلام رفقا
امیدوارم منو فراموش نکرده باشین اگه هم منو یادتون نمیاد اشکال نداره حق دارین😁
خب خییلی وقته که خاطره نگذاشتم...دوباره یه معرفی میکنم بلکم یادتون بیاد..
فاطمه زند هستم از کرمان دانشجوی رشته طراحی ودوخت😍❤️❤️..
الان که خاطره نوشتنم گل کرده ساعت 2 نصف شبه...
احتمال دادن امشب دوباره زلزله بشه آخرین پس لرزه ها یکی ساعت 1و11 دقیقه بوده...! براهمین اصلا خوابم نمیره..علیرضا داداشم و مامان اینا همه خوابن..خواستم از شجاع بازی های امروزم براتون بتعریفم...😊😊صبحی ساعت 6 کرمون زلزله شد.من از خواب پریدم دیدم شیشه ها دارن به هم میخورن همه چی داره میلرزه..😟😟
فقط جییغ میزدم.اومدم از در حالمون برم بیرون دیدم در قفله اییییینقد دستام میلرزید نمیتونستم بازش کنم در همین حین داشتم فریااااادم میزدم..😱😱😱
آخه من خییییلی از زلزله میترسم بچه تر که بودم عصر ساعتا4 بود که زلزله شد.
من ازشد ترس ضربانم شدید رفت بالا قلبم میکوبید به سینم طوری بود که پیرهنم کامل میلرزید....😞😞
دیگه بیرون روی حیاط هم که رفتم باز جیغ میزدم...خدایی زمین لرزه شدید بود 6.1 ریشتر😕
😫😫😫دیگه هیچی جلو همسایه هامون آبروم رفت اساسی...
کلا زدم زیر گریه یه بند اشک میریختم...
بعد از اینکه یکم آرکم شدم دوباره اومدیم تو..یکم نشستیم دوباره زلزله شد..😑😑 ای خدا شکر......
این پس لرزه بود 5و خورده ای...به بابام حسودی میکردم...اون تو هواپیما بود.از کربلا میرسید😍...
دوباره لولی بازی های من شروع شد..
اصلا دست خودم نبودا...
خییلی به قلبم فشار اومد..واقعا درد میکرد...یه قرص خوردم.درد سینم آروم گرفت...
گرفتم مثل بچه آدم خوابیدم..9 این قدرا بود که بابام از فرودگاه رسیدن...
سلام کردمو دوباره تا11 ونیم.خوابیدم...
الان که به اتفاقاتی که امروز افتاد فکر میکنم باخودم میگم ب لطف خدا برای خانواده ما هیچ اتفاقی نیفتاد کسی حتی خون از دماغش نیومد
ولی بندگان خدا هموطنامون در کرمانشاه.زیر آوار موندن واقعا سخته...
خیلیا عزیزانشون رو تواین زلزله از دست دادن.من به سهم خودم.به همه عزیزای کرمانشاهی تسلیت میگم...
ممنون که خوندین.الان ساعت 3:10 دقیقه است...اگر دوباره زلزله شد ما زیر آوار موندیم.حلال کنید✋🏼...
اگه هم زنده بودیم انشاءالله میام بازم خاطره های قشنگتون رو میخونم و اگر خاطره ای داشتم براتون تعریف میکنم...
خدا نگه دار✋🏼...
+ نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم آذر ۱۳۹۶ ساعت 9:34 توسط نویسنده
|