خاطره وحیده جون

خوب بالاخره منم خاطره ساز شدم پس از سال ها

وحیده هستم ۱۷سالمه شیرازی هستم به غیر داییم پزشک توی خانواده نداریم که ایشون هم شیراز نیستن من با دکتر رفتن مشکلی ندارم و البته از ۱۱ سالگی تا حالا تزریق نداشتم
خاطره ای که می خوام تعریف کنم ۳ ساعت هم ازش نگذشته امیدوارم دستتون نسوزه
من برای ارتودنسی ۳تا دندون کشیدم که البته درد شدیدی هم نداشتم و با یکی دوتا نوافن حل شد تا این که هفته ی پیش بهم گفتن هفته ی آینده بیا و دندون عقلت جراحی کن این هفته یه کم زیاد نگرانش بودم از کشیدن نمی ترسم ولی این که نهفته بود یکم نگرانم می کرد و بیشتر نگرانیم هم به خاطر این بود که نمی دونستم چه کارهایی انجام خواهد شد  از یکی دو ساعت قبل از رفتن به مطب شروع کردم به پیام دادن به دوستام که فک کنم حسم درک کردن و باهاشون تا دم رفتن صحبت کردم و از وقتی رسیدیم مطب هر چیزی این یک هفته سرچ کرده بودم کامل برای مامانم توضیح دادم که استرس نگیرم همین که رفتم داخل و  لباس های استریل دیدم واقعا حول شدم دیگه آمادم کردن و کتر اومد همین که دکترم دیدم با صدایی که فک کنم حسابی لرزیده باشه گفتم دکتر می ترسم ایشونم حق بهم دادن و بعد از چن مین اومدن و شروع به زدن بی حسی کردن که خدارو شکر نه من ازش می ترسم و نه درد چندانی داشت بعد از تزریق واحد اولش دیگه تقریبا دردی نداشت و حتی برای کارپول دوم حسش هم نمی کردم
کل ترسی که من نداشتم برای برش بود که تا دکتر تیغ برداشتن چشمم بستم ولی چون عادت ندارم زیاد بسته نگه دارم به یک مین نرسیده باز کردم که دیدم تیغی که برداشته بودن گذاشتن زمین و ابزار بعدی برداشته بودن این مرحله اش که به خیر گذشت خیالم راحت شد دکتر از دستیارشون خواستن چن تا عکس بگیرن و فاصله بین عکس ها فرصت خوبی بود استراحت کنم و دکتر هم شروع کردن به برش و در آوردن که من فقط چن تا تکون حس کردم که دندون نشونم دادن خیالم راحت شد و بعد چن تا عکس که بخیه زدن . من کلا فشارم پایین هست و اون موقع هم فشارم افتاده بود یکم به خاطرش اذیت شدم و اما بخیه زدن در  کل درکی که از بخیه داشتم برخورد نخش با گوشه لبم بود دکتر توضیح دادن بخیه اش بعدا باید توسط خودشون کشیده بشه و چن تا چیز دیگه که واقعا اون لحظه حالم خوب نبود و متوجه نشدم بعدم بهم گفتن تموم و چن دقیقه استرحت کن و بلند شو البته بعد از یک لیوان آب قند روش گاز نذاشتن و تونستم بعدش یکم صحبت کنم کلا حالم خوب بود خدا رو شکر و از همین جا اعلام می کنم به هر کس می خواد جراحی کنه واقعا از قبلش فکرش مشغول نکنه الان ناراحتم برای وقتی که بی جهت صرف فک کردن بهش کردم هرچند ترسی نداشتم چه برسه بخوان بترسن

پ.ن ۱ : واقعا مامان ها گلن این چن روز می دیدم چطوری مامانم به فکرم هستن و امروز که واقعا استرسشون دیدم ممنونم ازش

پ.ن۲ : به پزشکون اعتماد داشته باشید چون  حس اعتماد شما خودتون آروم و به نظرم حتی نتیجه رو هم خیلی بهتر می کنه

و در آخر ممنونم که خوندید و امیدوارم خوشتون اومده باشه و بهم ضعف های نوشتم بگید و بهم بگید اگر خوشتون اومده تا بازم بنویسم  و اگر کسی بهش فک می کنه در خدمتش هستم اگر بتونم توضیحی بهش بدم چون من خودم نیاز داشتم به همچین کسی و متاسفانه نبود در اطرافم . بیاین خاطره:
امیدوارم اولین خاطرم مورد پسند باشه و واقعا راحت شدم