خاطره نفس جون

سلام سلام سلام ، نفسم ، اومدم خاطره دومین عمل سنگ شکنی کلیه رو بگم که خیلی اذیت شدم، حتی اشکم دراومد سرش، بعد اون دو روزی که بیمارستان میرفتم مدام، اخرش خانوادم اومدن و رفتیم تهران برا درمان، شنبه پیش دکتر خودم نوبت داشتم، وقتی سونو های بعد عمل رو دید گفت یه سونو دیگه اورژانسی بده ببینم، ماهم رفتیم برا سونو، دکتره خیلی بی اعصاب بود سریع سونو کرد گفت بیرون باش، بعد ده دقیقه جوابشو دادن، بردیم برا دکتر گفت سنگ 7/7 هستش، با سونو قبلی جور در نمیاد،(سونوگرافی قبلی 3/5و3/2 بود) برو سی تی انجام بده، رفتیم سی تی اسکن، پرستاره بهم لباس داد پوشیدم خوابیدم، بعد که رفتیم درمانگاه، گفتن که دکتر رفته و دکتر فلانی متخصص پیوند هستش، رفتیم پیشش، کد سی تی رو تو سیستم زد و گفت سنگ بزرگه باید عمل بشی، بابا هم براش توضیح داد که چی شده، اونم گفت عمل کن بهتره، اگه بااین عمل هم نتیجه نگرفتیم، مجبورم جراحی باز بکنم. روز یکشنبه رفتیم برا عمل، بابا پرونده تشکیل داد و کارارو انجام داد و رفتیم بخش، دکتر چندتا سوال پرسید و گفت برو لباساتو عوض کن و بیا، منم عوض کردم و رفتم تو اتاق ، دراز کشیدم و دکتر دستگاه رو تنظیم کرد، پرستار اومد پنبه کشید و انژیو رو پشت دستم زد که زیاد درد نگرفت، بعدم گفتمش که سری قبل زیر دستگاه با وجود ماسک اکسیژن، نفسم تنگ اومد، گفت اشکال نداره، پیشت هستم، بعدم یه گیره به انگشتم وصل کرد و دستگاه فشارم وصل کرد و فشارمو گرفت گفت همیشه فشارت چنده، گفتم نرمال، گفت دکتر فشارش یکم پایینهه، گفت اشکال نداره، سرم رو وصل کرد و یه امپول بیهوشی تزریق کرد که هیچ اثری نکرد، بعد گفت هروقت درد داشتی بگو، وقتی دستگاه روشن شد، من تا جایی که تونستم تحمل کردم اما بعدش خیلی دردم زیاد شد پامو تکون میدادم، که دکتر گفت درد داری؟ گفتم اره، به پرستار گفت مسکن بزن، اونم سه تا مسکن زد تو آنژیو، اما نمیتونستم تحمل کنم. دیگه اشکم دراومد، پرستاره اومد بالا سرم گفت تحمل کن داره تموم میشه، با دکتر همش باهام حرف میزدن تا تموم شد، دکتر کمکم کرد بلند شدم، نفسم تنگ بود، دکتر مدام کمرمو ماساژ میداد و میگفت نفس عمیق بکش، پرستاره هم دستگاه فشار و گیره و ماسک رو ازم جدا کرد و بابامو صدا کرد اومد ، به کمک بابام منو برد تو ریکاوری،به بابا گفت سه تا مسکن قوی زدم براش، بعدم چندبار اومد حالمو پرسید و رفت، بار اخر اومد سرممو درآورد، بعدم پاشدم رفتم دستشویی و برگشتم، نیم ساعت خوابیدم و پاشدم، اومدم از ریکاوری بیرون، دکتر گفت مایعات زیاد بخور ، پرستاره هم داشت با گوشیش حرف میزد تا دید اومدم بیرون، اومد و گفت انشاءالله که این دفعه نتیجه بگیرین،ممنم تشکر کردم و برگشتیم خونه،
تو خونه هم خیلی اب خوردم خیلی ورزش کردم ولی هنوز تا هنوزه نتونستم دفع کنم، خیلی خسته شدم.

مرسی که خوندین