خاطره ارزو جون
سلام دوستان ✋. من ارزو هستم ۱۷ ساله متاهل و نامزدم دانشجو . این خاطر مربوط به زمستون ۹۶ هست . صبح که از خواب بلند شدم برم مدرسه یکم گلوم درد میکرد ولی توجه نکردم . دو ، سه روزی گذشت بدتر شد ولی باز چیزی نگفتم یه روز بارون اومد 😍😍رفتم تو بارون مامانم هم رفته بود خونه خالم و کسی نبود خلاصه حدود یک ساعتی تو بارون نشستم بعدش اومدم داخل و احساس بدن در داشتم و به تجویز خودم قرص خوردم 😂😂 فردا صبح که بیدار شدم تب داشتم مامانم نزاشت برم مدرسه و به زور منو برد دکتر 😓😓. ساعت حدود نه و نیم بود و تقریبا خلوت بود یه ده دقیقه ای نشستیم تا نوبتمون شد رفتیم داخل سلام کردیم و اینا گفت چی شده گفتم گلود درد دارم و تب دارم بعد معانیم کرد گف گلوت عفونت کرده چرک خشک کن مینویسم و چند تا قرص دیگه مشغول نوشتن بود یهو سرشو بلند کرد گفت امپول هم میزنی گفتم نه گف بزنی بهتره مامانم گف بنویس خانم دکتر . دکتره هم یه لبخندی زد و مشغول نوشتن شد 😞 از مطب اومدیم بیرون گفتم خودم میرم داروهامو میگیرم مامانم گف بشین خودم میرم گفتم مامان میرم خودم . وقتی دفترچم دادم به دکتر داروخونه گفتم امپولاشو نمیخام . اونم چیزی نگفت و داروهامو بهم داد و رفتم پیش مامانم مامانم گفت پس امپولات کو گفتم اصن ننوشته گفت دکتره گف مینویسم گفتم مامان جان اون دکتره برا من امپول ننوشته حالا شما چه اصراری دارین به من امپول بده و چیزی نگفت و رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه مامان منم از همه جا بی خبر 😂😂 با قرصای که خورده بودم یکم حالم بهتر شده بود ولی خوب ، خوب نشده بودم پس فرداش دوباره تب کردم و این بار با نامزدم که هنوز نامزدم نشده بود 😂😂 رفتم دکتر وقتی رفتیم دکتره گف مگه امپولاتو نزدی گفتم نه گف برا چی گفتم خوب از امپول خوشم نمیاد 😂😂 گف خوشت نمیاد یا میترسی گفتم نه مگه امپولم ترس داره من خوشم نمیاد ترجیح میدم قرص بخورم 😂😂 دکتره خندید ومعاینم کرد نسخه نوشت واومدیم بیرون محمد (نامزدم ) گف بشین برم داروهاتو بگیرم گفتم نمیخاد خودم میرم گف میگم بشین میرم میگیرم و نشستم تا بیاد وقتی اومد گف بلند شو بریم حواسم به کیسه داروهام که دستش بود نبود بلند شدم رفتم سمت در که گفت کجا بریم تزریقات 😱😱 گفتم کجا گفت تزریقات گفتم ول کن بریم خونه گف باید امپولاتو بزنی گفتم چندتاس گف سه تا گفتم نمیخاد خوب میشم خودم گف حرف نباشه بدو برو تزریقات دوتاش پنیسلین بود یکیش ضد تهوع قبلا شنیده بودم ضد تهوع درد نداره ولی خب میترسیدم رفتیم بخش تزریقات😢😢 یه نقشه های در سر داشتم 😝😝 پرستاره گفت قبلا پنیسلین زدی گفتم اره گف پس برو تو اتاق سمت چپی تا امپولاتو اماده کنم😐😐 گفتم نه اول تست کن گف وقتی قبلا زدی دیگه نیاز به تست نیست گفتم من بدون تست امپول نمیزنم 😶😶 محمد گفت ارزو برو دیگه گفتم نه اول تست 😆😆 پرستاره گف اشکال نداره رو تخت بشین تا بیام گفتم باشه محمد گفت ارزو برا یه امپول کوچیک این کارا چیه میکنی گفتم نکه تو نمیترسی گفت نه گفتم اره جون خودت (یکم میترسه ولی رو نمیکنه 😆😂) میخاست چیزی بگه که پرستار اومد داخل و گفت استین مانتوت رو بزن بالا محمد برام زد بالا و پرستاره میخاست نیدل رو وارد کنه که دستم و کشیدم گفتم خیلی درد داره گفت نه خیلی تا پنج بشمار تمومه گفتم یکمم درد نداره ؟ محمد گفت ارزو زود باش دیگه این بار نیدلو وارد کرد و دردش قابل تحمل بود و بعد با خودکار دور جایی که تست کرده بود رو یه دایره کشید و گفت بیست دقیقه دیگه بیا صدام کن گفتم باشه پرستاره رفت نگام افتاد به محمد مثل کسایی که دزد میگیرن بالا سرم وایساده بود 😂😂😂گف خب حالاکه تست کردی بگو برا چی گفتی حتما باید تست کنن خندیدم و گفتم حالا دیگه میرم دستمو بشورم گفت درد نداره ولی خب میترسیدم 😓😓رفتیم بخش تزریقات و محمد امپولا رو جدا کرد و داد به پرستاره و نگاش کرد و گفت قبلا پنی زدین گفتم اره گف خب پس برید اتاق سمت چپی تا من امپولاتونو اماده کنم 😢😢 ( وقت اجرای نقشه بود 😂😂)گفتم نه اول تست کنین بعد امپول گفت عزیزم قبلا زدین پس نیاز نیس الان تست کنی محمدم وایساده هرکدوممون که حرف میزدیم نگامون میکرد 😂😂 گفتم من بدون تست امپول نمیزنم 😊 پرستاره گفت خب اشکال نداره برو رو تخت بشین تا بیام وقتی رفتیم محمد گفت برا یه امپول کوچیک نمیخاد این کارارو کنی بگو میترسم دیگه گفتم نکه خودت نمیترسی ( میترسه ها ولی رو نمیکنه 😂) اینم از باهوشیمه که فهمیدماا😂😂 میخاست چیزی بگه که پرستار اومد داخل 😶 گفت استین مانتوت رو بده بالا محمد برام زد بالا میخاست نیدلو وارد کنه که دستمو کشیدم محمد گفت عه ارزو دستتو چرا میکشی گفتم خو دردم میاد 😥 گفت خب هنوز که نزده پرستاره گفت تا پنج بشمر تمومه نیدلو وارد کرد درد نداشت زیاد . رفت بیرون و گفت بیست دقیقه دیگه صدام کن . بعد که پرستار رفت بیرون به محمد گفتم میرم الان میام گفت کجا گفتم میام الان رفتم تو سرویس بهداشتی ها و زغال طراحی که باخودم داشتم رو اطراف جایی کهرو که تست کرده بود خیلی محو کشیدم 😆 و رفتم تو اتاق محمد گفت کجا رفتی گفتم رفتم اب زدم صورتم گف اها .. بیست دیقه نشده گفتم هنوز نه گفت دستتو ببینم . حالا من میترسیدم بفهمه که خودم اطرافشو سیا کردم 😱. نشونش دادم گفت عه ارزو حساسیت داری گفتم واقعا گفت اره نگاه کن اطرافش سیا شده گفتم خو پس بریم خونه دیگه چرا وایسادیم 😅 گف نه دیگه یه امپول داری اونو بزنیم میریم گفتم منکه ( ببخشید ) بالا نیاوردم که خواسته باشم ضد تهوع بزنم گفت حتما لازم بوده که دکتر برات نوشته دیگه حالام بریم بیست دیقه شده دستتو به پرستار نشون بدیم رفتیم همین که پرستاره دید گفت حساسیت داری علائمی که الان داری رو بگو منم گفتم سر گیجه دارم و حالت تهوع گف خب پس نمیشه بزنی من خوشحال از عمل شدنی نقشه 😎😎 نگو که یه امپول دیگه در انتظارم بوده محمد گف میشه به دکتر هم نشون بده پرستاره گفت اشکال نداره برید نشون بدین داشتیم میرفتیم که یهو برادر خانم پسر عموم نمیدونم از کجا پیداش شد ( حساب دار بیمارستان هست ) سلام کردیم و اینا گف حالت تهوع هم داری گفتم نه گفت خب پس حساسیت خیلی نیس . رفتیم مطب دکتر و گفتیم بهش گفت خب یه ضد تهوع دیگه هم بزنین 😔😔 از مطب که اومدیم بیرون به محمد گفتمگفتم همه اینا زیر سر توعه برا چی گفتی بریم به دکتر نشون بدیم اونکه اونجا نشسته و بهش میگن پرستار درس خونده الکی که نیومده اونجا نشسته یه چیزایی حالیشه حتما باید به دکتر نشون میدادی 😡😡 خیلی ریلکس گف خب که چی گفتم اگه نمیومدیم امپول هم نمیداد گفت ینی درد تو فقط یه امپوله گفتم اره گفت به خدا درد نداره اگه دردت گرفت با من گفتم نه من امپول نمیزنم گفت خب بیا دوباره بریم پیش دکتربهش بگو امپول نمیزنم تا جاش یه چیز دیگه بده بهت گفتم برم که سه ، چهارتا امپول دیگه بده گفت نه بریم که اصن امپول نده حالا تو بیا رفتیم پیش دکتر و بهش گفتیم گفت سرم میزنی گفتم اره یه سرم تقویتی نوشت و اومدیم بیرون محمد گفت مثلا سرم و امپول چه فرقی دارن باهم گفتم من با سرم راحت تر کنار میام 😅 گفت ا بس دیوونه ای دوباره رفتیم بخش تزریقات و یه پرستار دیگه بود بهم گفت برو تو اتاق رفتیم به محمد گفتم ینی اصن درد نداره گفت نه درد نداره تو خودت اینجوری فک میکنی نفش عمیق بکش اصن متوجه نمیشی کی تزریق کرد .پرستار اومد گفت اماده نیستی هنوز که زود باش خیلی کار داریم گفتم من میترسم 😢😢گف درد نداره زود تموم میشه گفتم همه امپولا درد دارن محمد گفت خودت اینجوری فک میکنی در حد تست هست بیتشر درد نداره منم دراز کشیدم پرستار میخاست امادم کنه که بلند ضدم گفتم نه من میترسم میدونم که درد داره 😥😥 گفت اصن درد نداره یدقه بخواب اصن متوجه نمیشی گفتم نه من نمیزنم . در اتاق باز شد و یه نفر گفت خانم پرستار لطفا میاید امپول دخترم رو بزنید . پرستار لبخندی زد و گفت امپول ایشون و بزنم میام . گفتم نه اول برید امپول دختر اون اقاهه بزنید بعد من گفت امپولتون و اماده کردم گفتم اشکال نداره یکی دیگه از دارخونه میگیرم به اصرار من پرستار رفت وقتی برگشت بازم نزاشتم 😎😎 خلاصه تا چهار بار همینجور رفت و امود تا بار پنجمی من به اصرار محمد راضی شدم که امپولم رو بزنم اونم تو دستم 😂😂 پرستار گفت تو دست که نمیشه گفتم نه فقط تودست اقد اصرار کردم تا راضی شد تو دستم بزنه. البته اونقدر که من کولی بازی در اوردم درد نداشتا 😂😂😄 ببخشید به نظرم یکم طولانی شد اگه دوست داشتین بگین تا بقیشو هم بزارم 😊😊 . اگه بد نوشته بودم ببخشید اولین بارم هست دیگه 😂 . اگه خوب یا بد بود هم بگین لطفا. 😊😊
❤....وقتى ردپاى محبت خويش رادرقلب كسى باقى بگذارى
بيشتر از حاضرين، حاضر خواهى بود
حتى اگراز دیده غايب باشى ....❤❤