سلام گومبولیا سانازم. یه خاطره ی داغ دارم واستون از ۱۰ دقیقه پیش.

امروز برای چندمین بار به خاطر کم خونیم نوروبیون به خودم تزریق کردم. (مثلا من خیلی شجاع و با جرئت ام😂😎)

اومدم خاطرشو بگم.

این اخرین امپول نوروبیونی بود که از آمپولام مونده بود و اصلا وقت نمیکردم بزنمش که با شروع سال تحصیلی و باز شدن مدارس و دانشگاه ها ترجیح دادم قبل از اینکه دانشگاه برم اخرین امپولمم بزنم و خلاص

پس دست به کار شدم و تجهیزات تزریق رو آماده کردم. آمپول رو شکستم و توی سرنگ کشیدم که حدوداً ۳ سی‌سی شد. دراز کشیدم شلوارمو از سمت راست دادم پایین، چند باری پنبه کشیدم و فرو کردم🥴 مثل همیشه یه تکون غیر ارادی و ریز خوردم و آسپیره کردم برای اینکه بدونم محل تزریق رو درست انتخاب کردم یا نه! که خداروشکر درست بود و شروع کردم به پمپ کردن، همون درد و سوزش همیشگی رو حس میکردم (با این تفاوت که من آستانه ی تحمل پایینی دارم و کوچکترین درد ها برام بزرگ ترین درده. کسی‌میدونه چیکار کنم که آستانه ی صبرم بره بالا و درد ها برام قابل تحمل بشن؟؟؟) خلاصهه آروم آروم تزریق میکردم ولی سوزشش زیاد بود آخ و اوخ میکردم و چهره مو در هم میکشیدم. تا اینکه تموم شد پنبه رو کنار سرنگ گذاشتم و سریع بیرون کشیدم. چند دقیقه پنبه رو نگه داشتم ولی بازم خون میومد ( کلا من با یه زخم کوچیکم سریع خونم جاری میشه) دوباره پنبه رو فشار دادم و شلوارمو کشیدم بالا. الانم دراز کشیدم اما باسنم درد میکنه🥲

پ.ن دوستون دارم. مرسی که برای خاطره هام کامنت میزارید و نظر میدید. نظراتتون باعث میشه انگیزه بگیرم و بازم از تزریق هام براتون خاطره بزارم.

خدانگهدار❤️