خاطره متین جان
سلامی دوباره دوستان متین ام🙋🏻♀️
ممنون ک خواستید باز ادامه خاطره رو براتون بگم
همونجور ک توی خاطره قبل گفتم انگشتم رو عمل کردم و دو تا پین زدن داخلش☝️🥢💉
و کلی باند و آتل گذاشتن روش ک فردای عمل برم مطب دکتر جای عمل رو چک کنه
با دخترخاله امیر رفتم مطب دیدم بقیه مریض ها هم از اون کلینیک نسیم بخاطر پرستار هاش و بی نظمیش ناراضی بودن ک دکتر تماس گرفت و صدای تک تک بیمار ها رو برای رئیس کلینیک گذاشت و تذکر داد...
منشی اسم منو خوند و با ترس رفتم داخل تا گفتم سلام دکتر گفت تو 🧐تو همونی هستی ک پدر منو درآوردی و بیهوش نمیشدی🤨 گفتم با اجازتون بله 🙄 گفت یعنی تو عمرم مریض مثل تو نداشتم داروی خواب قوی مصرف میکنی ؟ گفتم نه تا حالا اصلا نخوردم🤭 از استرس همینجوری لبخند الکی میزدم 😁 چون میترسیدم از معاینه ک دکتر گفت دستت رو بیار جلو آتل اینا رو بکنم برو عکس بگیر بیار ببینم این آتل ها صاف توی انگشتت فرو رفتن یا نه؟ من یکم ترسیدم گفتم مگه میشه کج باشه ؟😬 دکتر گفت بله موقعی ک کار میکردم جنابعالی دستت رو کشیدی عقب و اینکه انگشت هات خیییلی ظریفه به زور دوتا پین جا دادم😒 با ترس دستم رو بردم جلو و چشمام رو بستم ☝️😑 وقتی باند ها رو میکشید چون به خون و بتادین چسبیده بود احساس ضعف داشتم فقط دعا میکردم بیهوش نشم(چون سابقه بیهوش شدن دارم)😁 بعد یه نگاه کرد بهم گفت برو یک کوچه بالاتر عکس بگیر خیلی مراقب باش انگشتت به جایی نخوره😒درست انگشتت رو باز کنی ها موقع عکس برداری🖖وگرنه دوباره میفرستمت😒و من ک تازه نگاه ام افتاد به انگشتم و با صحنه دلخراش پین و بخیه رو ب رو شدم بدنم یجوری شد همش ترسم از کشیدن بخیه و پین بود میگفتم کی باید اینا رو بکشم 🥺 گفت برو عکس بگیر حالا هنوز ۳٫۴ ماه وقت داری تا جوش بخوره🤨
رفتم بیرون عکس بگیرم ک دیدم دو تا آقا خانوم دیگه هم انگشتشون مثل من پین خورده دلیلش رو پرسیدم گفتن انگشت ما شکسته بعد از درآوردن پین خوب میشه (من تو دلم گفتم کاش منم اینقدر درد کشیدم حداقل انگشتم بعدش خم میشد مثل قبلا میشد🥺) (تو اون تایم بعد از عمل از نظر روحی خیلی بد بودم همش یک بند انگشت رو واسه خودم بزرگش کرده بودم فک میکردم حالا دچار نقص عضو شدم😑 خلاصه سرتون رو درد نیاورم عکس گرفتم و نشون دادم همه چی اوکی بود و گفت دستیارش بهم یاد بده ک هر روز انگشتم رو از آتل دربیارم و چجور شست و شو بدم من هی نگاهم رو میدزدیم😑پرستار میگفت درست نگاه کن یاد بگیری 😒
من: نمی تونم حالم بد میشه😑 میشه فیلم بگیرم ؟ نه یه لحظه نگاه کن دیگه ترسو نباش خلاصه اینم به بدبختی پشت سر گذاشتم و برگشتم رشت پیش امیر ک هفته بعد بخیه هام رو بکشم🥺
اولین بار بود جایی از بدنم بخیه میخورد و مثل چی از کشیدن بخیه میترسیدم😑 هر روز ک میگذشت میگفتم وای...روز دیگه باید برم بخیه بکشم😑
ادامه داستان ☝️بخیه کشیدن هم خلاصه براتون میگم ک دیگه خیلی خسته نشید روزی قرار شد بریم بخیه بکشیم باز طبق معمول امیر (همسرم)براش کار پیش اومد رفت مغازه☹️ و من و مادرشوهرم رفتیم کلینیک برای کشیدن بخیه چون تازه عروس بودم هی به خودم میگفتم متین قوی باش اخ اوخ نکنی جلوی مادرشوهرت😬 ک دقیقا برعکس شد گند زدم آبروم رفت 😂 من
خیلی قوی نشستم لبه تخت بعد یه پرستار قوی هیکل اومد دستمو گرفت پنس و قیچی رو همینجوری بدون ضدعفونی فرو کرد تو انگشتم توقع نداشتم بدون الکل با حرکت انتحاری فشار بده 😫گفتم عاخ خانوم تو رو خدا انگشتم رو فشار ندین توش دوتا پین خیلی درد میکنه🥺گفت باشه باز دومی رو ک فشار داد عاخ عاخم بیشتر شد گفتم بزارید دراز بکشم حالم داره بد میشه 🤢گفت خب دراز بکش (همونجوری محکم انگشت منم گرفته بود انگار فرار میکنم)😒(هیچ گونه مهربونی نداشت) همینجور ک ادامه میداد به قیچی کردن میگفت تو خیلی بدگوشتی 😒 گفتم یعنی چی ؟ گفت گره هاش بدجور فرو رفته تو پوستت درنمیاد ( راستش به پرستاره نمیومد بلد باشه بخیه کشیدن😑)
یه خانومه دیگه رو صدا زد ک دوتایی انگشت منو جر بدن😑 دیگه خیلی سوزش و دردم زیاد شده بود چشمام سیاهی میرفت به مادرشوهرم گفتم شکلات از تو کیفم بهم بده اونم اومد جلو دید انگشتم کلا خونی طوره هول کرد دستاش میلرزید دیگه سومین بخیه رو اینقدر بد کشید ک گفتم نمیخوام نکش اگه میشه ولم کن اصلا😢پرستار : گفت میخوای چیکار کنی ؟ گفتم میرم یه جای دیگه شما نمیتونی 😑 گفت بخواب آخرشه 😒 و آخراش بی وقفه عاخ اوخ میکردم و روی تخت عین ماهی تکون میخوردم در حدی کفشام از پام افتاد 😑 پرستار : گفت پاشو با چراغ قوه چک کنم چیزی نمونده باشه توی دستت😒 من دیگه جون نداشتم انگشتم رو دیدم قشنگ پاره پوره کرده بود واسه ۵تا دونه بخیه ناچیز😑 این اولین و بدترین تجربه بخیه کشیدن من بود😑
ممنون ک داستان منو خوندین
پین در آوردن رو بازم براتون میگم 😗