سلاااااااااااااام 😊

چطورید خوشگلا؟

من چند ساره خواننده خاموشم و الان تصمیم گرفتم که خودمم یه خاطره بنویسم 🙂

اگه بد شد دیگه به بزرگی خودتون ببخشید

یادم رفت خودمو معرفی کنم 😂

سلینا هستم ۱۸ سالمه و همسرم سیاوش ۲۹ سالشه و پزشکه (بچه ها من تو سن کم ازدواج کردم البته به اجبار ولی الان عاشق شوهرم هستم)(خب خب بریم سراغ خاطره

این خاطره مربوط میشه به 2 ماه پیش که من سرما خوردم)

من دلم خیلی گرفته بود و زنگ زدم به سیاوش داشتم گریه میکردم سیاوش سرکار بود بهش گفتم بیا خونه من حالم بده دلم گرفته اونم خیلی زود خودشو رسوند خونه و اومد داخل گفت آمادشو یکم بریم بیرون شاید یکم حالت بهتر شد

(بچه ها سیاوش خیلی مهربونه تحت هر شرایطی اگه بدونه حالم بده زود میاد)

خب زیاد وارد جزئیات نشم رفتیم بیرون و هوا خیلی سرد و بود و من سرمایی ام و لباس گرم نپوشیده بودم دستام یخ یخ بود 🥶

سیاوش دستمو گرفت گفت چقد دستات سرده گفتم خیلی سردمه اونم کتشو دراورد و داد به من گفت بپوشش من گفتم نمیخوام تو سردت میشه اونم گفت بگیرش من سردم نیست 🙂😕

تقریبا بعد از دو ساعت برگشتیم خونه و من رو تخت ولو شدم و سیاوش اومد پیشم بغلم کرد🫂

من از سرما داشتم میلرزیدم دستشو گذاشت رو پیشونیم گفت چقد تب داری تو گفتم سیاوش حالم بده 😣 گلوم هم یکم میسوخت و گوشام خیلی درد میکرد چون وقتی رفتم بیرون شال نپوشیده بودم و نه کلاه اونم زود رفت تب سنجو اورد و تبمو چک کرد گفت قربونت برم چت شده تو دورت بگردم من ساکت موندم☹️سرمو بوس کرد و رفت برام یه شیاف اورد با اینکه میدونست خیلی از شیاف بدم میاد گفت عزیزدلم برگرد بزار شیاف بذارم برات خیلی تب داری گفتم من بدم میاد نمیخوام گفت برگرد گفتم بدش به من خودم میذارم گفت نه خیر خودم میذارم برات بازم گفتم نه دیگه سیاوش خودش اومد و منو بزور رو پاش خوابوند و شلوارمو تا زانو کشید پایین

گفت تکون نخور بزار برات شیاف بذارم گفتم میدونی که بدم میاد 😕بعدش خیلی آروم لای باسنم رو باز کرد و شیاف گذاشت برام گفتم وایی سیاوش میسوزه گفت آروم باش تموم شد 😢من یکم دراز کشیدم و خوابم برد

صبح که بیدار شدم حالم خیلی بد بود کل بدنم درد میکرد و گلوم و گوشم و دیدم سیاوش داره حوله رو نم دار میکنه میذاره رو پیشونیم وقتی دید چشامو باز کردم گفت عزیز دلم خوبی تبت خیلی بالاست گفتم کل بدنم درد میکنه نمیتونم تکون بخورم 😭

انگار فلج شده بودم

رفت وسایلشو اورد گفت بذار معاینت کنم منم مخالفتی نکردم و نشستم رو تخت و سرمو تکیه دادم به بالشت معاینم کرد و گفت گلوت و گوشات عفونت کرده و سینت هم خسخس میکنه سرفه هم میکنی بدن درد و تب هم داری بنظرت چیکار کنم باهات؟

من زدم زیر گریه و گفتم سیاوش تروخدا آمپول نده بهم 😭

گفت باشه یه فکری میکنم براش

نسخه نوشت و رفت تا داروهارو بگیره بعد از تقریبا نیم ساعت برگشت من خواب بودم اومد آروم بیدارم کرد آبمیوه برام اورد گفت پاشو یه چیزی بخور تا داروهاتو بدم بهت گفتم اشتها ندارم گفت عزیز دلم یکم بخور تا ضعف نکنی

هر طوری شد یکم آبمیوه خوردم و یکم کیک گلوم خیلی درد میکرد بزور قورت دادم 😣اومد بهم چند تا قرص داد و گفت سلینا قربونت برم برو تو اتاق دراز بکش تا بیام آمپولاتو بزنم گفتم سیاوش نمیخوامم آمپول درد داره 😣(من خیلی از آمپول میترسم سیاوش هم میدونه که ترسم از آمپول یه دلیل داره) گفت میدونم قربونت برم ولی من نمیذارم دردت بیاد زود تموم میشه برو آمادشو تا بیام

من رفتم و با گریه نشستم رو تخت بعد از 5 دقیقه اومد با 4 تا آمپول تو دستش گفت مگه نگفتم دراز بکش گفتم سیاوش میشه نزنی گفت نه دراز بکش نمیذارم دردت بیاد

دیگه چاره ای نداشتم دمر خوابیدم و اون اومد نشست کنارم و شلوارمو تا نسبتا زیادی کشید پایین و گفت پاتو اصلا سفت نکن و نفس عمیق بکش

پنبه کشید و من نفس عمیق کشیدم و آمپولو فرو کرد تا فرو کرد من گفتم اخ ولی زیاد دردی نداشت تب بر بود میخواست دومی رو تزریق کنه سمت مخالف رو پنبه کشید و آمپولو فرو کرد و من یه تکون ریزی خوردم دیگه داشت تزریق میکرد که من داد زدم اخخخ سیاوش درش بیا بسه گفت جانم جانم الان تموم میشه و بعد از ۲ یا ۳ ثانیه درش اورد و سومی رو هم تزریق کرد نمیدونم چی بود ولی دردی نداشت

گفت قربونت برم این چهارمی رو میخوام بزنم تو رون پات تکون نخور و اصلا پاتو سفت نکن قربونت برم گفتم درد داره؟ 🥺گفت تو پاتو سفت نکن دردت نمیگیره گفتم باشه شلوارمو یکم بیشتر داد پایین تا بتونه آمپول بزنه یکم گذشت پنبه کشید و نیدلو خیلی آروم فرو کرد گفتم اخ خیلی درد داشت فقط جیغ میزدم و وسطاش بود که پام سفت شد سیاوش گفت سلینا پاتو شل کن الان تموم میشه گفتم نمیتونم خیلی درد داره آیی درش بیار

بعدش به هر سختی که بود پامو شل کردم و اونم زود آمپولو در اورد یکم جاشو ماساژ داد و رفت برام کیسه آب گرم بیار تا بذارم رو جای آمپولا من فقط گریه میکردم و سیاوش همش قربون صدقم میرفت و گفت قربونت برم ببخشید میدونم دردت اومد کیسه رو گذاشت رو پام خیلی پام درد میکرد نمیدونم چه آمپولی بود (راستش من از پزشکی هیچی حالیم نمیشه😂)

دیگه رفت و برگشت دوباره با کلی سختی برام دوباره شیاف گذاشتخب خب دیگه ببخشید طولانی شد و چشاتون اذیت شد منتظر نظراتتون هستم😊

اگه بد شده به بزرگی خودتون ببخشید

خدافظ🙂