سلام به تک تکتون🌸 الهه هستم ۱۶ سالمه. دومین خاطره‌ام هست!!

یکی از دندونام خراب بود منم از دندانپزشکی وحشت داشتم هرچقد مامانم بهم میگفت برو اونو درست کن نمی‌رفتم. تا اینکه یه روز از خواب بیدار شدم دیدم گوش چپم کلا گرفته اصلا نمیتونستم سرمو تکون بدم گوشم سوت میکشید یعنی اون لحظه مرگ و جلو چشمام میدیدم اون روز نرفتم دکتر گفتم خوب میشم😶😢

ولی اصلا خوب نشدم هیچ بدترم شدم شبش خواب بودم یهو وقتی میخواستم بچرخم گوشم درد گرفت با جیغ از خواب بیدار شدم مامانم:الهه صدبار گفتم بریم دکتر قبول نکردی حقته !!لااقل پاشو الان بریم خدای نکرده پرده گوشت پاره میشه

من:مامان توروخدا ول کن حوصله ندارم

مامانم:میگم پاشو بریم دکتر

بعدش داداشمو صدا زد اونم گفت بزارین صبح میریم اصلا با این حد از نگرانی منو خجالت زده کرد😂😂

خلاصه تا صب با همون وضع ادامه پیدا کرد خیلی درد داشتم چند تا مسکن خوردم

بلاخره صبح ساعت ۷ بود که تازه خوابم برده بود،مامانم بیدارم کرد🥱🥱

مامانم:الهه پاشو لباس بپوش بریم اورژانس(جمعه بود مطب ها باز نبودن)

منم که چون خیلی درد داشتم پاشدم آماده شدم

مامانم رفت داداشمو بیدار کنه

مامانم: وحید،وحید پاشو آبجیتو ببریم دکتر حالش بده

وحید:من خوابم میاد نمیتونم بیدار شم برو زنگ‌ بزن عمو‌ بیاد

(دریای محبت و احساسات)

عموم اومد رفتیم اورژانس دکتر اومد بالاسرم

دکتر: چیشده ؟؟؟

من: گوشم خیلی درد میکنه از شب نخوابیدم

دکتر:باشه دهنتو باز کن

گلومو نگاه کرد گفت گلوت عفونت کرده زده به گوشت

رفت نشست پشت میزش

دکتر:این داروهایی که میدم حتما استفاده کنه خوب میشه

خداحافظی کردیم اومدیم بیرون

عمو:بشینید اینجا برم داروهاشو بگیرم بیام

بعد ۲۰ دقیقه با یه پلاستیک پر از دارو اومد

داروهارو گرفتم نگاه کردم به جز چند تا قرص ۴ تا پنادور بود یکیم مسکن

رفتم ايستگاه پرستاری

من:سلام صبح بخیر.

آقا،ببخشید آمپول داشتم

پرستار:سلام خیلی ممنون .لطفا داروهاتونو بدید نگاه کنم.

من: بفرمایید

تا دارو هارو دید گفت

پرستار: صبحانه خوردی یا گرسنه ای؟؟؟

اگه گرسنه ای برو یه چیز بخور بعد

من: چشم

رفتم پیش مامانم اینا

من:عمو میشه بری یه چیزی بخری گفت به معده خالی نمیشه

رفت آبمیوه و کیک خرید اومد

منم خوردم

پرستار گفت باید۱ ربع بگذره بعد

بعد یه ربع

من: آقا لطفا بیاید آمپول منو تزریق کنید

پرستار: برید رو تخت ۱۱ دراز بکشید

من:چشم ،فقط اگه میشه لیدوکائین نکشید

پرستار: ولی اونجوری دردش زیاد میشه

من:میدونم،ولی دردم زیاد لیدوکائین بزنید زود اثر نمیکنه

پرستار:خیلی خب دراز بکشید بیام

رفتم دراز کشیدم دیدم پرستار زن اومد‌

گفت وقتی آقاهه میخواست بیاد تزریق کنه میاد میگه من میزنم بهش

خلاصه زد خیلیم درد نداشت

اومدیم خونه من تا شب اصلا فرق نکردم

فرداش یعنی شنبه صب وقتی میخواستم برم مدرسه مامانم نزاشت گفت

مامانم: امروز نرو بریم پیش دکتر خودت

من: باشه پس یکم بخوابم ۹ بیدار کن

ساعت ۹ بود مامانم بیدارم کرد

مامانم: الهه پاشو زنگ بزن مطب یه وقت بگیر

زنگ زدم گفت نفر ۱۳ هستین ساعت ۱۲ بیاین

گفتم باشه

ولی دیدم دردم زیاده اصلا نمیتونم صبر کنم

من: مامان پاشو بریم

رفتیم مطب دیدم دکتر هنوز نیومده یه ساعت منتظر موندیم تا بیاد منم انقد تو اون یه ساعت از درد ناله کردم نفر اول گفت دکتر اومد تو پاشو برو حالت خوب نیست

تا دکتر اومد پریدم تو اتاق

من با گریه:دکتر جونم توروخدا به دادم برس دارم میمیرم

دکتر: الهه کوچولو باز چیشده

چرا اینجایی

من : دکتر حالم بده گوشم درد میکنه

دکتر:خیلی خب آروم باش بشین ببینم چته

(ایشون متخصص اطفال هستن

منم از بچگی که مامانم پیش ایشون میبردن دیگه میرم پیششون. خیلی مهربون و دوست داشتنی هستن)

من : آقای دکتر گوشم خیلی درد میکنه دیروز رفتم دکتر ۴ تا پنادور داد یکیشو زدم ۳ تاش مونده یدونم مسکن زدم

دکتر: بزار گوشتو ببینم تا خواست به گوشم دست بزنم جیغم رفت هوا

دکتر:خیلی خب آروم باش آروم باش

ببخشید

منی که دردای خیلی بدو تحمل کرده بودم اونروز خیلی دل نازک شده بودم

دوباره زدم زیر گریه

من :آقای دکتر بخدا خیلی درد داره نمیتونم تحمل کنم

دکتر: ولی باید ببینم چشه فقط ۱۰ ثانیه بهم فرصت بده

معاینه اش که تموم شد

دکتر: الهه وضع گوش چپت خیلی بده بهت قرص میدم یه هفته بخور اگه خوب نشدی باید جراحی بشی

بعدم گفت نیاز نیس دیگه آمپول هارو بزنی

من :ممنون دکتر جونی ❤️😈

دکتر: راستی همه اینا بخاطر دندونت هست باید بری دندانپزشکی

من: چشم دکتر ولی خودتون که بهتر از من میدونید دکترX واسه چند ماه دیگه وقت آزاد داره

دکتر: آره میدونم ولی اون دوست منه بهش میگم آخر هفته برو پیشش

من: چشم

مامانم از اونور: آقای دکتر دروغ میگه این نمیره ها،دوساله هر روز از دندانپزشکی زنگ میزنن بهش نمیره

دکتر: ولی ایندفعه باید بره

بعد رو به من :الهه بخدا نری دیگه حق نداری پاتو بزاری تو مطب من

من : ولی این بی انصافیه

دکتر:همین که گفتم

من : چشم میرم

دکتر‌: آفرین کوچولو😐

من : دکتر خیلی مسخره این

با این حرفم شروع کرد بلند خندیدن

بلاخره اومدیم بیرون داروهامو گرفتم رفتیم خونه

آخر هفته هم رفتم پیش دندانپزشک

که اگه خواستین خاطرشو میزارم

پ.ن: شاید بگید پس بابات کجا بود؟من خودم اهل تبریزم ولی بابام‌کارش تو کرمان هست بخاطر همین زیاد خونه نیس هر دوماه یه هفته میاد مرخصی

پ.ن:خداروشکر گوشم خوب شد دیگه نیاز به عمل نداشت