سلام✋

امیدوارم حالتون خوب باشه

هر چند با وجود امتحانات مگه میشه آدم حالش خوب باشه 😕😅

بنده اسمم احلماست🙃🌼

۱۸ سالمه رشته ام تجربی ( البته بزور خانواده )

تک بچه ام متاسفانه

قبلا یه بار خاطره گذاشتم

مادرم دبیر فیزیک ( و بسیاااار زورگو ) و پدرم دندان پزشک هستن ( فوق‌العاده صبور و مهربون )

خاطره قبلی راجب خودم بود این خاطره راجب مادرم هست

مادرم بر خلاف من به شدت از امپول فراری 😂

هفته پیش از دانش آموزاش از این ویروس جدیدا گرفته بود

وقتی بر گشتم از مدرسه با مادر جان رو به رو شدم

که از سرویس بر می‌گشت

سابقه نداشته زود تر از من از مدرسه برگرده

اول تعجب کردم اما کمی که دقت کردم متوجه شدم

صورتشون خیلی بی حال میزنه و توانایی ایستادن رو پاهاش رو نداشته انگار

چون یه نگاه بهم کرد بعد بدون توجه بهم کنار سرویس نشست

ترسیدم یه لحظه رفتم سمتش صداش زدم ولی فقط نگام کرد جوابی نداد

کمکش کردم حداقل پاشه وقتی دستشون رو گرفتم خیلی سرد بود

خلاصه کمک کردم بردمش سمت اتاقشون دراز کشیدن رفتم فشار سنج و آوردم که فشارشو بگیرم که دوباره پاشدن رفتن سرویس

انگار چیزی تو معدشون نبود ولی همش ( عذر میخوام ) اوق میزدن کمی به صورتش آب زدم کمکش کردم دراز بکشن رو کاناپه فشارشون رو گرفتم که ۸ بود ازشون پرسیدم چیشده که گفتن همش انگار روده هاشون بهم میپیچه و بی‌حال هستن صداشونم گرفته بود

زنگ زدم بابام شرح حال دادم گفت تا چهل و پنج دقیقه دیگه میرسن کلینیک بودن

خلاصه تا زمانی ک بابا بیاد دوباره مادرم چند بار دیگه حالش بد شد و همش مسیر سرویس رو طی میکردیم 😅 وقتی بابا رسید دیگه واقعا مامان توان ایستان رو پاهاش رو نداشت

بابامم هم یه لحظه ترسید مامان رو دید و هم تعجب کرد چون با سختگیری و رعایت بابا کم پیش میاد که مریض بشیم مخصوصا مامانم

سریع کمکشون کرد لباس آوردم بابا تنشون کرد که ببرنش بیمارستان خواستم برم باهاشون که بابا یه نگاه ب وضعیت من کرد تو اون حال خندش گرفت انقدر هول شده بودم ی جوراب پام بود یکی رو درآورده بودم مقنعه ام سرم نبود مانتو تنم نبود ولی شلوار مدرسه داشتم ترکیب سم 😂😂😂

گفت نمیخواد دِتِر ( ای ام شمالی 😂✋ ) بمون شما برمیگردیم ما زود

خلاصه رفتن منم یکم به وضعیتم خودم سامون دادم خونه رو مرتب کردم رفتم سمت آشپز خونه دیدم طبق معمول نهار نداریم 😅

خواستم دختر خوبی شم یه چیزی درست کنم ولی بعدش پشیمون شدم گفتم به من چه آماده یه چیزی میگیرن خودشون از بیرون 😂

از موقعیت استفاده کردم رفتم تو گوشی آخه اگه باشن به دلیل کنکوری بودن تحریمم می‌کنند گوشی رو 😕

خلاصه که مامان اینام رسیدن بابا یه دست مامانو بغل کرده بود یه دستش دارو بود که سرم توش بیشتر از همه مشهود بود

رفتن اتاق اول خواستم نرم پیششون که بابا صدام زد رفتم

که گفت کمک کنم مامان لباسشو در بیاره بابام درحال آماده کردن سرم بود که در همون حال پرسیدم بابایی مامان چش شده گفتن که ویروس گرفته جدیدا خیلی ها درگیرش میشن بابا رگ گرفتن و سرم رو وصل کردن دوتا امپول ریختن توش یه بوس هم بابا به پیشونی مامان زد 🤦‍♀😂 منم که وضعیت و دیدم

گفتم بابا ناهار نداریم گفت باشه پس مراقب مامانت باش برم یه چیزی برای ناهار بگیرم ولی مامانت باید سوپ بخوره میتونی درست کنی که گفتم بله بابا که رفت مامانم کم کم خوابش برد انگار آروم شده بود

منم رفتم سراغ سوپ درست کردم گذاشتم جا بیوفته که بابا رسید گفتم سفره بچینم گفتن نه اول امپولای مامانتو بزنم بعدش حالا بیا کمک 😂 ( باخنده گفتن )

بابا سرم مامان رو که یکمش مونده بود رو دراورد که مامان بیدار شد تا بابا رو دید گفت محمد علی خوبماااا منو بابام که خندمونو بزور کنترول میکردیم😂😂 بابا گفت بله میدونم خوبی میخوام خوب تر شی عزیزم حالا برگرد رفت سراغ امپول دوتا رو حاضر کرد و مامان همچنان در حال چونه زدن بود که حداقل یکیشو بزنه بابا راضی نشد خلاصه کلی ام ناز مامان رو کشیدیم تا دراز کشید بابا پد کشید اولی رو وارد کرد که مامان گفت میکشمت علیییی این چیه وایییی 😂 بابا گفت باشه باشه تموم آخرشه کشید بیرون

که مامان دستشو آورد پشت یکی زد به پهلوی بابا ، بابام گفت نه مثل اینکه سرم بهت ساخته ها

😂😂 زورتم زیاد شده دوباره اون طرفو پد کشید وارد کرد که مامان تحمل کرد ولی اشکش درومده بود چون شونه هاش میلرزید بابا که دید یه دست گذاشت رو شونه مامان ماساژ میداد دیگه مامان آخرش اومد دهنشو باز کنه یه چیز بگه که بابا کشید بیرون یکم جاشو ماساژ داد مامانو برگردوند پرسید خوبی خانم مامان با اشک گفت علی کارت بانکیتو میدی من که منفجر شده بودم از خنده 😂😂😂 آخه اون لحظه چه حرفیه سوء استفاده گر فقط مامانا ....😅

بابام باخنده گفت مگه میتونم ندم 😂

خلاصه مامان تا سه روز مدرسه نرفت

دو بار دیگه ام سرم زد بعد اون

بعدشم که خداروشکر حالش با همون دارو ها بهتر شد

بنده بر خلاف نویسنده های کانال قلم خوبی ندارم دیگه به بزرگی خودتون ببخشید 🙃🙃

مراقب خودتون باشید خیلی 🌺

اها راستی نمیدونم مهرناز هنوز هست یانه تو گپ اگر ایدیش رو دارید برام بفرستید 🙏 تو نظرات

خدانگهدار🌼