خاطره آیلین جان
سلام سلام
ایلینم همون کورده
این دومین باره خاطره میگم و خاطره اولمو یادتون نیس ی بار دیگ بیو کاملمو میگم
ایلین 15 کلاس نهم
تو خانواده 6 نفره زندگی میکنم ک خاهرم ازدواج کرد رفت پی زندگی خودش
خاهرم الناز 23 سالشه و شوهرش داش مهدی پسر عمومونه
داداش بزرگم عماد پسر عمومه در اصل وقتی دو سالش بوده پدرمو مادرشو از دس داده و مامان بابای من سرپرستیشو ب عهده گرفتن ولی خو داداشم حساب میشه عشقمه😁❤️💋عماد الان 28 سالشه و پزشک عمومیه
ایلیا داداش کوچیکه 26 سالشه مربی بدن سازیه
خب بریم سراغ خاطره
خاطره ازونجایی شرو میشه ک...
ایلیا با رفیقاش رفته بود کوه ک قارچ بیاره همین سه چهار روز پیش ی روز موند فرداش اومد کلی اورده بود
منم ک عاشق قارچ کوهیم😋
ظهر بود هستی دختر خالم اومد خونمون قرار شد چن روز بمونه هستی ی سال ع من بزرگ تره
عماد سر کار بود ایلیا هم معلوم نبود کجا بود مامان بابا هم رفته بودن عیادت یکی از اقوام
منو هستی هم قرار بود شام بپزیم
البته من ک بلد نیستم هستی درس کرد زرشک پلو منم قارچ درست کردم😍😍
ار خلاصه شامو در کنار هم خوردیم قارچ هم همشو خوردم خوردم بقیه خیلی کم خوردن
ار خلاصه بگم شب خابیدیم نصف شب من با حال تهوع شدید ع خاب بیدار شدم سریع دوییدم سرویس کلی بالا اوردم هستی هم پشت در نگران بود همش میگفت چیشد ایلین بلند شدم سرم گیج رفت اوفتادم رو زمین
صدا جیغ هستی شنیدم کفاصت بلند جیغ زد 😐
رفت تو اتاق مامانمینا بعد چن دیقت مامان بابا اومدن بابا بغلم کرد رو زمین درازم کرد بابا گفت منم یکم حال تهوع دارم مامان هم گفت یکم دارم هستی هم گفت منم دارم😐😐
مامان رفت عمادو بیاره ببینه چم شده
چن دیقه بعد با عمادو ایلیا اومد
اونا هم حال تهوع داشتن
عماد گفت مسمومیت غذاییه یکم فکر کردیم چی میتونه باشه بعد من گفتم قارچ عماد گفت اره قارچه ایلیا گفت بخدا قارچا سمی نبودن
عماد گفت حتما چنتاش سمی بوده
دیگ معاینه کرد من ببشتر ع همه حالم بد بود همش عوق میزدم زمین دور سرم میچرخید
عماد نسخه نوشت گفت شما همش نوشیدنی بخورین ب ایلین هم زیاد بدین تا میام
دیگ رفت منم داشت جونم در میومد انقد بالا اوردم هعی مامان اب بم میداد هی بالا میاوردم هرچی میگفتم نمیخام میگفت عماد گفته باید بخورین
دوبار چایی درس کردن خوردن😂
عماد اومد ب هممون دوتا قرص داد خوردیم گفتم هستی بریم بخابیم خوب میشیم
عماد دستمو گرفت
_ها
عماد: بشین امپول داری
_چرااااا، همه؟
عماد: نه فقد تو
_چرا من
عماد: ادم عاقل همه ی لقمه خوردن تو ی ماهیتابه خوردیییی جونت درومد بس بالا اوردی
_نمیخاام نمیزنم قرص خوردم دیگ
عماد: قرص واس ما تاثیر داره واس تو تاثیر نداره باید بزنی میخای سمی یشه بدنت بمیری، واس هستی هم اوردم واس اطمینان ک بلایی سرش نیاد دختر مردم خونه ما سم خورده😂
هستی: نه پسر خاله بخدا من خوبم یکم حال تهوع داشتم بجون تو خوبم ایلین خیلی حالش بده
رنگش پریده بود بدبخ😂🤦🏼♀
_ع هستی خودت نمیزنی چرا اسم منو میاری
عماد: تو بحثت جداعه تو باید بزنی حرف نباشه
هستی توهم اگ حالت بد شد بهم بگو باشه
هستی: باشه داداش میگم
عماد: افرین، ایلین خابم میاد سرم درد میکنه رو مخم نرو
_اه بیا خودت بدتر ع منی برو ب خودت بزن
عماد: من میگرن دارم خودتم میدونی همیشه سرم درد میکنه، ایلین یکی ب دو نکن
ایلیا بگیرش تا نزدم دهنشو صاف کنم
_نمیخااااااام😤
بابا گفت ایلین بزن دیگه
_توروخدا ولم کنین نمیزنمم کمکم کن مامان
مامان خندش گرفته بود هستی هم استرس داشت🥺
بزور دمرم کرد ایلیا کمرمو گرفت عماد هم در عرض ی دیقه امپولارو اماده کرد هی شلوارمو میکشید پایین هی من میکشیدم بالا ی دفع اعصبانی شد جوری داد زد ک قلبم رفت تمام تلاشمو میکردم ک نزنم😂 سفت شدم البته این دست خودم نبود از شدت استرس بود
عماد: شل کن
..
ایلین گفتم شل کن
_نمیتونم دست خودم نیست بخدا
چن ضربه زد شل شدم
_عماد توروخدا دوتاشو سمت چپم بزن باشه؟
عماد: باشه
پد کشید بسم الله گفت نیدلو فرو کرد تا اینجاش درد نداشت گفت نفس عمیق بکش
_ای عماد توروخدا درش بیار جون مامان
عماد: قسم نده من ک هنو تزریق نکردم نفس عمیق بکش درد نداره
نفس کشیدم تزریق کرد انقد درد داشت جوری تکون خوردم🤦🏼♀
_خدا لعنتت کنه ایلیا با این قارچات اییییی خدا لعنتت کنه عماد اویییییی درش بیار مامان توروخدا کمکم کنننن اییی😭
عماد: نفس بکش تموم تموم
کشید بیرون درجا کنارش پد کشید نیدلو فرو کرد اسپیره کرد فرصت داد نفس عمیق بکشم بعدش سرفه کنم
منم همین کارو کردم دردش کمتر شد کشید بیرون من همچنان گریع میکردم یکم ماساژ داد
ب هستی گفت خوبی
هستی اب دهنشو قورت داد گفت خ خو خوبممم
مامان: این صحنه هارو دیده بد باشه هم میگه خوبم والا منم اگ بد شد حالم بهت نمیگم😂😂😂
عماد: بخدا درد ندارن ایلین پیاز داغشو زیاد کرده
همگی خوبین دیگ؟ ایلیا بابا خوبین شما
ایلیا: داداش من غلط بکنم بد باشم نبابا خوبم😅
عماد: 😂😂😂😂😂😂
خب دیگ بخیر گذشت بریم بخابیم شبخیر
من زیر پتو بودم بغلم کرد سر جام درازم کرد
خبببب اینم از خاطره مسموم شدنم
دوستون دارم بوس بای😘😍❤️💋