سلام بچه ها من مریمم ۱۷ سالمه رشتم هنره و چن باری خاطره نوشتم

خب ما امسال دوازدهم هستیم و یچه های دوازدهم هنر و دهم دبیرستان میدونن ک آزمون دفاعی ۴ نمرش رو باید توی سیات نیمکت بدی خلاصه سشنبه توی مدرسه با بچه های کلاس حرف زدیم از اونجایی ک همه امتحانو چیز دادن😂دگ گقتیم یکار کنیم اینو خوب بدیم یکی ع بچه ها ب من گقت بعدازظهر میتونی کافه بیای بریم اونجا همه باهم امتحان بدیم دگ خلاصه اوکی شد دگ ما رفتیم خونه مون ساعت ۴ شروع کردم ب آرایش کردن و چتری هامو ریختم ک لایت شم😂 مامانم میخاست منو ببره برسونه دگ ساعت ۴ ونیم قرار یود اونجا باشیم من ۵ رسیدم بدجور استرس داشتم🤭 دگ رسیدم قک کردم هیلی دیر شده ک ن بابا زودم اومدم کافش چون قلیون و سیگار آزاده ممنوعه و درش هم بستس ما رفتیم نشستیم تن تن عکس عکس😂دگ همه اومدن بالاخره زحمت کشیدیم رفتیم توی سایت زده یود بعد ساعت ۹ دگ قلیون کشیدیم چایی خوردیم زدیم بیرون آقا چش تون روز بد نبینه اومدم خونه سردرد شدم قرص خوردم سریع خوابیدم روز بعدش مدرسه نرفتم باز سردرد شدید و حالت تهوع شدید گرقتم ب اکسم پی دادم 😐😂 خلاصه بعدش جسارت ب خرج دادم💪😂 رقتم تنهایی دکتر البته کسی نبود منو ببره دگ ما رفتیم اول پزشک ک گقتن آمپول گقتم فقط نوروبین نباشه مام خیال مون راحت شد قرص و آمپول داشت گرقتم رفتم اتاق تزریقات ب پرستاره گقتم آمپولش درد داره گقتن یکم و واقعا هم داشت اما بیشتر سوخت چون تنهام بودم دگ قوی بودم 💪😂 سرم هم زدم وقتی تموم شد پرستاره نبودم منم گرقتم نشستم دستم خونی شد جاش هم کبود شد و درد میکنه هنوز😐 ساعت ۱ خوابیدم تا ساعت ۵ 😂 ی دورهمی دوستانه چقد دردسر داشت از سردرد مردمم ینیییی