خاطره A
با شک و تردید زیادی دارم این خاطره و میگم
دل خوشم از همه ی شما عزیزانی که خاطرات مو دوست داشتید و حمایتم کردید
و دل شکسته از دوستانی که گفتند فیکه یا حتی گفتند من یک شخص دیگه ام که داستان رو مینویسه و قبلا استادش بوده الان برای جذب بیشتر دکترش کرده
من داستان ایشون و خوندنم و خیلی هم دوست داشتم ولی دکتر f و استاد کیهان یکی نیستند
چون اصلا سن شون در یک رنج نیست و حتی تخصص شون یکی نیست دکتر f توانبخشی و انتخاب کرده و الان تو درمانگاه شهر خودش داره کار میکنه
بگذریم این داستان و فقط برای عزیزانی که دوست دارند بخونن مینوسم
پس اگه دوست ندارید از همین خط به بعد و نخونید چون خطاب به شما داستانی ننوشتم 🖤
ادامه ی خاطره ی ...
بعد از اینکه مرخص شدم ۲ روز گذشته بود و رفتم حمام،پانسمان عمل و برداشتم همین هم باعث شد عفونت کنه( البته دکتر جراحم گفت دیگه لازم نیست پانسمان کنی)
خلاصه یه قسمت از اطراف عملم عفونت کرده بود و خونابه ازش خارج میشد با پزشکم تماس گرفتم که گفتند همون دارو هایی که تجویز کردم و بخور و اقدامی لازم نیست
منم معده ام اذیت میشد و خیلی درد بدی بود از یه طرف جای عملم درد میکرد از یه طرف معده و حتی جای سوزنی که برای بی حسی زده بودن
قشنگ داشتمجون میدادم نه میتونستم دراز بکشم نه میتونستم بشینم
وضع بدی بود!
۳ روز گذشت و جای عملمن عفونت بیشتر شده بود برای همین نوبت حضوری گرفتم (بماند که منتظر شدن تو سالن مطب درد خودش و داشت)
رفتم داخل دکتر کد ملی و وارد سیستم کرد و گفت دراز بکشم رو تخت
اومد معاینه کرد و اطراف بخیه رو فشار میداد
عرق خیس رو پشتم و پیشونی ام نشست اینقدر درد داشتم
و گفت باید شست و شو بدی و آنتی بیوتیک قوی تر مصرف کنی
گفتم که به پنی سیلین حساسیت دارم اونم اوکی داد و دارو نوشت و گفت اگه ادامه داشت با دارو ها بهتر نشدی دوباره بیا
رفتم دارو ها و وسایل شست و شو رو گرفتم
رفتمخونه (شوهر دخترعموم پزشک داخلیه ) بابام زنگزد بهش که گفت تبریزه و فردا صبح میاد
منم دارو ها رو خوردم و یکم خوابیدم
بابام بیدارم کرد و با خواهرم رفتیم بیمارستان برای شست و شو زخمم
پزشک و میشناختم چند باری دیده بودمش و دوست دکتر f هم بود
تو اتاق تریاژ دراز کشیدم با پرستار وارد اتاق شد و گفت که به پهلو بخوابم
کمی اطراف زخم و با بتادین تمیز کرد
بعدم با سرم شست و شو و گاز استریل زخم و میشست
قشنگ ضعف کرده بودم اینقدر درد داشت
حالت نبض دار میزد جای زخمم و سوزش بدی داشت که رضایت داد پانسمان کنه
بعدم یه آمپول از کیسه در آورد و به پرستار گفت برامتزریق کنه
همون جور به پهلو بودم شلوار مو از یه طرف دادم پایین
پرستار پنبه و کشید و خیلی آروم آمپول و زد که کمی منقبض شدم و زود پنبه رو فشار داد
کمی دراز کشیدم و بعدش با پدرم رفتم خونه
اینقدر بدنم خسته بود و درد و تحمل کرده بود که خوابیدم ۹ شب بیدار شدم
یکم سوپ خوردم بعدشم دارو ها مو مصرف کردم
انستاگرام و که چککردم دکتر f پیام داده بود و حالمو پرسید و پشت سر هم سوال میپرسید چرا عفونت کرده چرا مواظب نیستی دارو چی میخوری عفونت چقدره و.....😑
گفتم خوبم چیزی نیست تو از کجا میدونی🤔 گفت که دوستم امروز رفتی برای شست و شو بهم گفته
خداروشکر دیگه لازم به مراجعه نبود و بعد ۲ هفته بخیه هامو کشیدم که بخیه کشیدن بدون درد بود اصلا حس نکردم
ممنون از نگاه زیباتون ، منتظر کامنت های دوستای خوبم هستم ❤️
À.....