سلام امیدورام که حالتون خوب باشه 🌱

مریمم ۲۲ سالمه دانشجوی عمرانم 👷‍♀

از اعضای خيلي قدیمی ولی ۶ امین خاطره ای که مینویسم .

یه مدتی بود که چند تا از دندونام خیلی درد میکرد ولی قابل تحمل بود ولی دو هفته پیش شنبه از خواب با یه دندون درد شدیدی بیدار شدم و هر کاری که میکردم اصلا دردش آروم نمیشد

شنبه ها هم از اون روزایی که از صبح تا ۸ شب کلاس دارم با استادای سخت گیررر

مجبورم بودم با اون حجم از درد برم دانشگاه کلاس اول و هیچی متوجه نشدم و تنها شانسی که آوردم استاد بر خلاف جلسات قبل رو مود سوال پرسیدن و حضور غیاب و اینا نبود و با همین استاد تا ساعت ۴ کلاس داشتم

آخر کلاس اول رفتم باهاش صحبت کردم و بر خلاف تصورم قبول کرد برم خونه 😊

اومدم خونه تا غروب خوابیدم و غروب با مامانم راهی مطب دندون پزشکی شدیم منشی گفت اول باید عکس بگیرید بعد دکتر ویزیت کنه و رفتیم برای عکس دندون

با اینکه چیز خاصی نیست ولی من خیلی استرس داشتم در حدی که وقتی وایستاده بودم و دستگاه داشت دور سرم میچرخید احساس میکردم هر لحظه امکان داره که سقوط کنم ولی خداروشکر بدون تلفات تموم شد و مجددا برگشتیم مطب دکتر ویزیت انجام شد و گفت اکثر دندونام نیاز به عصب کشی داره حتی اونایی که چند سال پیش عصب کشی شده و یکی از دندونام باید ریشه درمانی بشه و یه دکتر دیگه معرفی کرد که مختصص ریشه درمانی و برم پیش ایشون .

برای این دندونمم که خیلی درد میکرد برای دو هفته بعدش تاریخ ۳/۳/۳ وقت داد😂

باورش برای خودمم سخته ولی بعد از اون روز که رفتم دکتر دندونم دردم خیلی کمتر شد و حتی یکی دو روز بعد از اینکه رفتم پیش دکتر درمان ریشه دندون دردم کلا قطع شد فکر کنم بعد از شنیدن قیمت های دندون پزشکی این اتفاق افتاد و دلشون برام سوخت 😂 و تصمیم گرفتن بچه های خوبی بشن و باهام راه بیان😂

و رسیدیم به روزی که نوبتم بود از چهارشنبه استرس داشتم و تلاش برای برنامه ریزی که چند روز تعطیله خیلی وقته نرفتیم شمال بیایید بریم شمال بی نتیجه موند و با هر بهونه ای که می‌آوردم مامانم با یه جمله که نه نوبت دندون پزشکی داری ساکتم میکرد

چهارشنبه و پنجشنبه صبح تمام تلاشم این بود که خودمو سرگرم کنم از اون استرس دور باشم ولی نمیشد

ساعت ۳ نوبت داشتم که آماده شدم رفتم سمت مطب

حتی جلوی در مطبم به مامانم گفتم نمیشه کنسل کنیم یه روز دیگه بریم ؟ 🥺

که با چشم غره مواجه شدم

و رفتیم داخل یه ربعی زودتر رسیده بودم و واقعا استرس زمان انتظار خیلی بیشتر از قبله

واقعا برای خودمم عجیب بود من بارها دندون پزشکی رفتم و کلی از دندونام و درست کردم درسته اون موقع هم استرس داشتم

ولی استرس اون روزم خیلی بیشتر بود

اصلا نمیتونستم کنترلش کنم

تو مطب منتظر بودم که نوبتم بشه

از یه طرف دوست داشتم که کار نفر قبلی زود تموم شه و برم داخل و خلاص بشم از این همه استرس

از یه طرفم دوست داشتم کارش طول بکشه که نرم داخل

خلاصه درگیر بودم با خودم😂

سر ساعت ۳ کار نفر قبلی تموم شد و پنج دقیقه بعدش نوبت من شد حس میکردم کل بدنم میلرزه رفتم داخل و سلام و احوال پرسی با دکتر و عکس و دید و صحبت در مورد دندونام خیلی ناراحت شد از اینکه دندان هایی که قبلا عصب کشی کردم بازم نیاز به عصب کشی دارن گفتن برو با دکتره حرف بزن چرا اینجوری شده

گفتم دکترم نیست مهاجرت کردن خارج از کشور 😐

خودمم خیلی اعصابم خورد بود سر این قضیه جدا از هزینه هایی که کرده بودم وقت زیادی هم گذاشته بودم براش

یادمه بعد از مدرسه تند تند مجبور بودم برم دندون پزشکی آخرشم هیچی به هیچی 😕

که رسیدیم به جای سخت ماجرا که به دستیار شون گفتن یه بی‌حسی بلند بده ( یه همچین چیزی گفت دقیق یادم نیست ) که بی حسی و اورد به من گفت دهان تو باز کن یکم باز کردم گفت بازتر بازتر یکم دیگه و شروع کرد بیحس کردن چشم هامو از استرس بستم ولی درد زیادی حس نکردم یه بار درآورد و دوباره یه قسمت دیگه رو هم زد بعد برام توضیح داد که با این بی حسی کدوم قسمتای صورتم بی‌حس میشه ( من دوست دارم دکتر کارهایی که داره انجام میده رو بهم بگه و این دکترمم دقیقا همین کار و میکنه همه چیز و کامل برام توضیح میده ) و بعدش گفت دهان تو بشور وقتی لیوان آب و گرفتم دستم تازه به عمق ماجرا پی بردم دستام به شدت میلرزید به زور یکم دهنمو شستم و برگشتم رو یونیت دراز کشیدم.

کم کم داشتم بی‌حس میشدم که دکتر گفت بی‌حسی ت شروع شده ؟

گفتم بله

که دیدم دوباره با بی‌حسی اومد 😰

گفت این دندونت خیلی سخته درست کردنش امکان داره اذیت بشی یکم دیگه برات بی‌حسی میزنم

من که راهی جز قبول کردن نداشتم ناچارا دوباره چشمامو بستم و همون مراحل دوباره تکرار شد 🥺

دکتر یکم صبر کرد و اومد شروع کرد هر چند دقیقه یکبار هم ازم میپرسید خوبی؟

منم با چشم و ابرو و سر میگفتم بله😂

در ظاهر خوب بودم ولی از درون داغون بودم

نمیدونم دکتر داشت چیکار میکرد که یهو دردم گرفت چشمامو بستم از درد

پرسید درد داری ؟

با چشمام جواب شو دادم گفتم آره که ای کاش نمیگفتم و همون درد و تحمل میکردم 🥺

گفت من هر چقدر اطراف و بی‌حسی بزنم بازم این قسمت بی‌حس نمیشه مجبورم داخل دندون و بی‌حسی بزنم یکم تحمل کن

و منی که قبلا یکبار دکتر قبلی اینکار و انجام داده بود و میدونستم چقدر دردناکه😔😫خیلی دلم میخواست مقاومت کنم ولی راهی جز پذیرفتن نبود دکتر و که دوباره با 💉 دیدم چشمامو سریع بستم و بعدشم یه درد تو دندونم که حس کردم چشمامو محکم بستم و یه آخ از دهنم خارج شد که دکتر سریع پرسید خوبی ؟

خوب نبودم ولی بازم با چشمام تایید کردم که خوبم دکترم مشغول ادامه کارش شد یه چند دقیقه که گذشت گفت عصب کشیت تموم شد الان دارم کارای جلسه بعد و انجام میدم بعدشم توضیح داد که داره پانسمان میکنه و تا یکساعت چیزی نخورم و گفت حالا میتونی دهان تو بشوری تموم شد منم انجام دادم بعد گفت رفتی خونه دوتا ژلوفن بخور احتمالا درد داشته باشی بعد از اینکه بیحسیت بره نگران نباش نرماله

منم تشکر کردم و خداحافظی کردم و اومدم بیرون نشستم رو مبل دیگه واقعا جونی نمونده بود تو تنم هنوزم حس میکردم کل بدنم داره میلرزه خلاصه یکم نشستیم و بعد رفتیم

رسیدیم خونه دیدم ژلوفن ندارم 😐دوتا مفنامیک اسید خوردم و یکم دراز کشیدم تا ساعت ۷ بی‌حس بودم بعدش کم کم بی‌حسی رفت یکمی درد داشتم ولی قابل تحمل بود دیگه نیاز به مسکن پیدا نکردم تا امروز تو دانشگاه یکم اذیت کرد ولی نه در حدی که نیاز به مسکن باشه زود خوب شد ولی کل روز و از صبح استرس فردا رو دارم اگر این استرسه همینجوری ادامه داشته باشه باید با دکتر صحبت کنم که قبل اینکه برم پروپرانول بخورم که یکم آروم باشم چون واقعا بدنم نمیکشه از این حجم از استرس و .

اگر خاطره رو دوست داشتید و دوست دارید که ادامه شو هم بگم نظرتون و بهم بگید

اگر هم دوست نداشتید بگید که ادامه ندم .

ممنون که خوندید