سلام امیدوارم که حالتون خوب باشه 🌱

مریمم ۲۲ سالمه دانشجوی عمران👷‍♀

خاطره قبلیم درباره دندون پزشکی بود ولی این خاطره متفاوته

پنجشنبه صبح حدودا ساعت ۶ بود از خواب پاشدم بیرون کار داشتم تاظهر بیرون بودم ساعت حدودا ۱۲ بود که داشتم برمیگشتم خونه که پایین تر از کتف سمت راست یکم درد گرفت سعی کردم نسبت بهش بی تفاوت باشم

اومدم خونه ناهار خوردم دردم داشت بیشتر میشد گفتم حتما گرفتگیه یه قرص متوکاربامول خوردم و خوابیدم😴

تا غروب که از خواب پاشدم دردم بیشتر شده بود ولی قابل تحمل بود دوباره بیرون کار داشتم با مامانم رفتیم بیرون موقع برگشت هر چقدر مامانم اصرار کرد بیا بریم دکتر قبول نکردم چون تو تصورم اینجوری بود که گرفتگیه و اگه برم دکتر آمپول متوکاربامول میده که من ازش وحشت دارم

مقاومت کردم تا ساعت ۱۱ شب که دیگه از شدت درد گریه میکردم نمیتونستم نفس بکشم اصلا موقع شامم غذا پرید گلوم خیلی وضعیت بدی بود نه میشد نفس بکشم نه میتونستم سرفه کردم اینجوری شد که بیخیال غذا خوردن شدم و داوطلب شدم برای دکتر رفتن 😐😢

خلاصه رفتیم درمانگاه .

درمانگاه شلوغ بود برای سرم و تزریقات و ..‌.

ولی مریض برای ویزیت نبود رفتیم داخل اتاق دکتر که تازه داشت شروع میکرد به غذا خوردن😂

هر چقدر از ما اصرار که چند دقیقه دیگه میایم ولی از دکتر انکار که همین الان بیاید و رفتیم داخل

علائم مو پرسید و چند تا سوال پرسید گفت از معدته 😐 گفت دارو مینویسم برات ان شاءالله که زود خوب میشی .

اینقدر حالم بد بود حتی خودمو برای آمپول متوکاربامول آماده کرده بودم اصلا برام مهم نبود دیگه چی مینویسه

ولی خداروشکر مامانم حواسش بود

گفت آقای دکتر دارو تزریقی مینویسید ؟ چون یکم میترسه 😊

گفت نه سرم نوشتم همه رو میریزن تو سرم خیالتون راحت

گفتم من نمیتونم دراز بکشم چه جوری سرم بزنم ؟

گفت حتما نیاز نیست دراز بکشی میتونی نشسته بزنی

برو به سلامت نگران نباش 😊

رفتیم دارو هارو گرفتیم و دوباره برگشتیم درمانگاه

داشتم مراحل آماده سازی سرم و میدیدم که قلبم اومد تو دهنم و کلی دعا به جون سازنده سرم و اونی که دارو ها رو یه جوری ساخته که بشه داخل سرم تزریق کرد کردم

۴ تا آمپول بود 💉

پنتوپرازول ، استامینوفن، ویتامین سی و ویتامین ب

آماده کرد اومد سمتم گفت دراز بکش

گفتم نمیتونم اصلا دراز بکشم

گفت اینجوری اذیت میشی آخه سرمتم دیرتر میره

گفتم چاره ای ندارم دیگه دکتر هم گفتن میتونم نشسته بزنم

گفت اوکی و اومد تورنیکت و بست دور دستم یه چند بار ضربه زد رو دستم یکم دنبال رگ گشت بعد پنبه کشید و بعدش سوزن و وارد کرد که یه لحظه دردم گرفت گفتم آخخ

گفت تمومه

نگاه کردم دیدم تو رگه یه نفس راحت کشیدم بعد چسب زد گفت خوبی ؟ گفتم بله ممنون

گفت درد نداری ؟ گفتم نه

و رفت چند دقیقه بعد دکتر اومد چند تا مریض دیگه هم سرم زده بودن به ترتیب به همه شون سر زد و بعد اومد پیش من گفت بهتر شدی ؟ گفتم نه هنوز

گفت خب تازه سرمت وصل شده یکم بگذره بهتر میشی نگران نباش

گفتم باشه و رفت

نصف سرم رفته بود که دوباره دکتر اومد پرسید بهتری ؟

گفتم نه

گفت هیج تغییری نکردی یعنی؟

گفتم نه اصلا دردم کم نشده

یه چند تا سوال دیگه پرسید ازم

گفت سرمت تموم شد بیا اتاقم برات یه سونو مینویسم انجام بده بیار ببینم

گفتم باشه ممنون

سرمم که تموم شد پرستاره اومد درآورد گفت پنبه رو فشار بده و چسب زد و رفت

منم حالم خوب نبود اصلا یه لحظه نگه داشتم و سریع ولش کردم تا کفش مو پوشیدم نشستم یهو دیدم آستین مانتوم و جای سرمم پر خون شده مامانم دوباره پرستار و صدا زد اومد پنبه رو عوض کرد دوباره چسب زد

تشکر کردم ازش و رفتم اتاق دکتر سونو نوشت برام بدون هیچ داروی دیگه ای راهی خونه شدم با همون دردی کع فقط یکم از شدتش کم شده بود 😢

تا اومدیم خونه ساعت ۲ شب بود خوابم میومد ولی اصلا نمیتونستم دراز بکشم

نشستم رو زمین سرمو گذاشتم رو مبل یکم همونجوری خوابیدم دیدم بازم نمیشه

به زور به پهلوی چپم خوابیدم تا صبح مجبور شدم همونجوری بخوابم همینکه یکم تکون میخوردم از شدت دردش از خواب می‌پریدم دوباره با سختی میخوابیدم

تا صبح با همین وضعیت داغون گذشت و بدترین قسمت موقع هایی بود که سرفه یا عطسه ام می‌گرفت دردش صد برابر میشد

فرداش که بشه جمعه تا غروب تحمل کردم ولی دیدم دیگه نمیتونم و این بار رفتیم بیمارستان که همین که علائم و گفتم گفت برو نوار قلب بگیر 😐

حالا منم استرس گرفته بودم قلبم تند میزد میدونستم بخوام نوار قلب بگیرم نتیجه اش خوب نمیشه چون ضربان قلبم خیلی بالا بود به هر سختی بود نوار قلب و گرفتم و دوباره راهی اتاق دکتر شدیم

دکتر با تعجب گفت چرا اینقدر قلبت تند میزنه ؟

استرس داری؟

گفتم بله همیشه

این چند وقته هم هر وقت چک کردم ضربانم بالای ۱۰۰ بود گفت خب برات پروپرانول مینویسم روزی یکی بخور

گفت قلبت خوبه مشکلی نداره با اینکه تند داره میزنه ولی خوبه نرماله

سونوگرافی دکتر قبلی و نشون دادم بهش گفت آره مینویسم برات برو انجام بده خیالت راحت بشه رفتم سونو هم انجام دادم که فهمیدم مشکلی نیست ولی برای اطمینان بردم به دکتر نشون دادم گفت سالمه مشکلی نداره

میتونی بری

گفتم الان با این درده چیکار کنم نمیتونم نفس بکشم

گفت مسکن بخور 😐

تشکر کردم خداحافظی کردم اومدیم خونه در کمال تعجب موقع خواب دیدم میتونم دراز بکشم ولی همچنان وقتی میخواستم نفس بکشم درد داشتم چون خیلی خسته بودم خوابیدم

شنبه هم که صبح زود پاشدم برم دانشگاه دیدم هیچ اثری از درد نیست نه در حالت عادی و نه حتی موقع نفس کشیدن کاملا خوب شده بودم خیلی عجیب بود برام یهویی خودش خوب شد و خداروشکر تا الانم خوبه

ولی امروز هر باری که نفس میکشیدم خداروشکر میکردم که دیگه اون درده نیست و راحت میتونم نفس بکشم 😍😊

ممنونم که خاطره مو خوندید 🙏