خاطره سارا جان
سلام دوستان عزیزم
سارا هستم اومدم با ادامه خاطره قرار بود فردای اونروز بریم آزمایشگاه
فردا صبح با محمد راهی آزمایشگاه شدیم نوبت من که شد استرس گرفتم به محمد گفتم تو هم بیا داخل دست محمد رو گرفته بودم خانمی که خونگیری میکرد گفت دستت رو تکون نده اگر هم حالت بد میشه نگاه نکن دو سه مرتبه امتحان کرد تا تونست رگ بگیره بالاخره خونگیری انجام شد منم کلی آخ و اوخ کردم دستم کبود شده بود گفتن دو سه روز دیگه جوابش حاضر میشه دو سه روز بعد با محمد رفتیم جواب ازمایش رو گرفتیم بردیم به دکتر نشون بدیم نوبت گرفتیم و تو صف انتظار نشستیم گفتم محمد گفت جان گفتم امکانش هست آمپول بده گفت شاید گفتم میشه بگی نده به جاش قرص و کپسول بده محمد یه نگاه کرد گفت هرچی به صلاحت باشه میده گفتم میشه مثل دفعه قبل خودشیرینی نکنی نمیخواد تو چیزی بگی 🤨
خانم منشی اسم منو صدا کرد و من با استرس وارد مطب دکتر شدم دکتر جواب آزمایش رو بررسی کرد و شروع کرد به دارو نوشتن گفتم آقای دکتر میشه تزریقی ننویسید 😥 دکتر یه لبخند زد و هیچی نگفت منم خوش خیال فکر کردم ننوشته زهی خیال باطل نسخه رو گرفتیم و تشکر کردیم اومدیم بیرون من رفتم داخل ماشین نشستم و با خیال راحت خوابیدم محمد داروها رو گرفت اومد و بدون اینکه چیزی بگه راهی خونه شدیم 😐 بعداز اینکه لباسامو عوض کردم رفتم سراغ داروها چشمتون روز بد نبینه پر از آمپول بود 🥺 گفتم چرا اینقدر زیاد 😬 من که نمیزنم 😥 محمد گفت حتما برات لازم بوده یه نگاه کرد سه تاشو برداشت گفت برو آماده شو تا بیام برات بزنم 😏 گفتم من نمیزنم اونم سه تا 😔 گفت آروم میزنم قول میدم! گفتم اصلا حرفشم نزن 😭 محمد اینقدر حرف زد تا راضیم کرد که بزنم 🥴 آروم دراز کشیدم گفتم تورو خدا آروم بزنیا گفت چشم شلوارمو داد پایین پنبه رو کشید گفتم آخ گفت من که هنوز نزدم نفس بکش تا نفس کشیدم نیدل و وارد کرد زیاد درد نداشت ولی من آخ و اوخ کردم سریع طرف مقابلو پنبه کشید و نیدلو فرو کرد از همون اول درد شدیدی پیچید توی پام گفتم آیییییییی محمد درد داره جان من بسه دیگه 😭😭 گفت جانممم تموم شد و سومی رو طرف اولی زد پای مخالفمو بالا بردم که سریع با دستش گرفت و کمرمو یکم ماساژ داد و نیدلو وارد کرد اشکم دراومده بود با جیغ گفتم نمیخوام بسه دیگه اونم میگفت الان تموم میشه و تمام 😞😭 یکم جای آمپولا رو ماساژ داد و بوسم کرد وبا کلی شوخی باعث شد خندم بگیره و درد امپولا رو فراموش کنم 😊 کلا محمد استاده تو این کار اینقدر شوخیای بامزه میکنه وتا خنده ازم نگیره ول کن ماجرا نمیشه
آمپولا هفتگی بود یعنی هفته ای سه تا باید میزدم و بعد از یکماه دوباره ازمایش بدم این هفته که گذشت الان استرس هفته بعد رو دارم که باید دوباره سه تا دیگه بزنم 😭😬
مراقب سلامتی خودتون باشید
🤍🤍🤍🤍