سلام من فاطمه هستم از قدیمی های وب و معلمم

مدت زیادی تقریبا ۸ سال کلا وب نیومد م به خاطر مشغله کاری زیاد و تحصیل و پایان نامه

امروز اتفاقی چشمم به کانال تو تلگرام افتاد و گفتم خاطره داغ بگم

اینبار از خودم نیست و خاطره در باره خواهر زاده ام کیمیا هست

کیمیا ۲۳ سالش دانشجوی سال آخر معماری در نجف آباد

دو هفته پیش من به شدت مشغول تست زنی برای آزمون استخدامی و تمیز کاری خانه بودم کمتر دست به گوشی شدم نزدیکای ساعت ۲ بعد از ظهر رفتم اینستا و دیدم طبق معمول کیمیا استوری گذاشته و یکدفعه دیدم تو آزمایشگاه هست و نوشته دعا کنید آپاندیس نباشه !!!!!!!!!!😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😰😨😨🤮🤕😷 نمیدونید چه حالی شدم با دستی لرزون زنگش زدم برنداشت حالم دیگه گفتن نداشت زنگ زدم خواهرم برنداشت سریع زنگ زدم به خواهر کوچکتر ش آیسا ک طفلک خواب بود و هنگ چیزی نگفتم و قطع کردم تا خواهرم خودش تماس گرفت و گریه میکرد گفت کیمیا حالش بده و آوردنش شهر خودمون ولی تو راه آپاندیس ترکیده آزمایش ها و سی تی و سونو ها همه بد دعا کن سریع جراح ببرتش اتاق عمل یعنی بچه ها مردم اون لحظه من از بچه گی کیمیا بزرگش کردم و تا الان مثل مادر دوم بودم براش آدرس بیمارستان و گرفتم و با حال بد و پیاده رفتم بیمارستان ک‌یکم دور بود رنگم پریده بود کیمیا رو تخت اورژانس بود و کلی پرستار و‌دانشجو‌ دورش حالش بد بود بلاخره بعد ۳ ساعت وارد اتاق عمل شد همسرم محمد جان هم آمده بود و همه پشت در اتاق عمل نگران و منتظر بودیم ۲ ساعت و نیم طول کشید ‌و تا آوردنش بیرون ما سه نفر مردیم و زنده شدیم سریع آنتی بیوتیک قوی وریدی شروع شد گفتند آپاندیس چرکی شدید داشته

و درن براش گذاشتن . بعد بیهوشی مدام بالا میاورد خودش و خیس میکرد تب داشت درد شدید خدا نصیب هیچ بشری نشه این روز بالاخره شب اپل گذشت و فردا با کلی تب و درد مرخص شد اما باید هر روز سرم و کلی آمپول آنتی بیوتیک ضد تب ضد درد میزد الان خدا رو شکر بهتر شده اما هنوز بخیه ها شو نکشیده

امروز مجبور شد برگرده نجف آباد چون کنفرانس داشت

کیمیا می‌گفت حالا متوجه شدم چه قدر خانواده ام خوبن و چه قدر برام زحمت کشیدید این مدت فکرش و نمی‌کردم

در آخر خاطره امید وارم هیچ کدام از شما عزیزان و دوستان جدید و قدیم وب مشکلی براتون پیش نیاد و پا تون به بیمارستان و اتاق عمل باز نشه

درباره خاطره حتما بازخورد بدید وقت کنم میخونم و جواب میدم

یا حق

خدا نگهدار