به دوست داشتنِ کسانی که صادقانه و خالصانه دوست‌ِتان دارند مشغول باشیدکه این بهترین و زیباترین دل مشغولیِ دنیاست.

*

فاطمه هستم معلمم در خاطره قبلی عمل آپاندیس خواهر زاده ام کیمیا جان رو تعریف کردم

والان خاطره خودم ک از دیروز هست

من چند سالی هست درگیر دیسک کمر و گردن و کندرومالاسی کشگک زانو هستم این مدت فعالیت هام مختل شده بود کلی عکس و ام ار ای رفتم و همه تاکید کردند مشکلم چیه

این مدت فقط با دارو تزریقی غضروف ساز های مختلف پماد های مختلف مسکن های مختلف سر میکردم

تا چند روز پیش احساس کردم چیزی مثل بادکنک ترکید داخل زانوم و سوزش ‌ و درد فوق العاده دردناک ک قابل تصور و تحمل نبود هر جوری بود آخر هفته رو سر کردم و شنبه شد به محمد همسرم گفتم زانو دردم بیشتر شده هیچ واکنشی نداد هیچ کلمه آیی نگفت

دوباره از رو نرفتم گفتم دکترم حامد .....هنوز همون مطب قبلی هست ؟ با ی نگاه عجیب بهم گفت ن رفته خارج گفتم یعنی دیگه نمیاد ؟! گفت ن

گفتم اوکی میرم ی دکتر دیگه چشمام از درد قرمز شده بود ولی محمد در کمال بد جنسی گفت ن اصلا دکتر نداره و خودش،و زد به خواب

با درماندگی رفتم اتاق خودم و در بستم و کمی پماد زدم ی مسکن قوی ک باعث شد خوابم ببره این قرص تخصصی هست و خورده پزشکم. تجویز کرد عصر ک شد محمد بدون حرفی رفت بیرون و منم شماره منشی دکترم و گرفتم و گفت هستیم و برام نوبت زد ک دیروز بود .محمد شب نیومد خونه . باعث تعجب بود آخه ما بحث و دعوای نداشتیم ک بخواد شب نیاد خونه من بازم واکنشی نشان ندادم واقعا اعصاب و حوصله بحث کردن نداشتم .دیروز موقع نوبتم بود و راه مطب دور نمی‌تونستم برم .تو فکر ک چیکار کنم ک محمد اومد خونه گفت کجا ؟ گفتم دیروز از دکتر حامد ....وقت گرفتم ساعت ۳ نوبتم داده حرفی نزد گفتم منو میرسو نی گفت ن مگه خودت فلجی بازم سکوت کردم .پیاده تو این گرما با پای درد دار رفتم اینجا تو شهر من تاکسی همه موقع نیست برا همین پیاده رفتم ۴۶ دقیقه راه رفتم حالا نمیگم با چه دردی رسیدم خلاصه نوبت گرفتم و بعد ۳ نفر وارد اتاق شدم احوالپرسی گرمی کرد و گفت کجایی دختر آخرین بار ک دو سال پیش بود گفتم یکماه بعد باید بیایی رفتی دیگه نیومدی خلاصه کنم دوباره مدارک و عکس و دارو ها برر سی کرد گفت برو دراز بکش کلی زانو منو کج و راست کرد ک من با هر حرکت دستش و می‌گرفتم درد داشتم دکتر گفت شما سواد داری ؟ گفتم طعنه میزنی محکم گفت بله .مگه تو ام آر ای ننوشته ک پیچ خوردگی و پارگی درجه ۲ مینیسک ؟!

گفتم بله ترجمه اش کردم خودتون هم گفتید

بعد با حالت دعوا ک من توقعش و نداشتم گفت پس چرا رعایت نکردید چرا زمانی ک گفتم باید بیایی نیومدی

.دکتر از دوستای خانوادگی هستند و رفت و آمد داشتیم ولی این دو سال آخر به خاطر حجم کاری ایشون و محمد نشد مهمانی بگیریم

کامل منو می‌شناخت با روحیاتم آشنا بود .

بدون حرفی از طرف من کد ملی رو پرسید و دارو ها رو وارد سیستم کرد و با ی حالت جدی گفت ماه آینده حتما بیا باید آزمایش بدی برای انجام prp یا عمل مینیسک

ی چشم گفتم و با بغض اومدم بیرون دارو خانه تو همان ساختمان بود رفتم دارو ها رو گرفتم ک ۶۰۰ تومنی شد

کلی آمپول و قرص غضروف ساز و آهن و کلسیم و مسکن بود .

در همین زمان محمد زنک زد تمام شد گفتم آره گفت دم در هستم سریع بیا کار دارم

محمد کارش شیفتی ی هفته خارج شهر شبانه روز و ۵ روز اف ک تقریبا بیکار کاری جز دم مغازه دوستاش رفتن و خونه مادر و خواهرانش رفتن نداره چیزی نگفتم سوار شدم سکوت محض توقع داشتم بگه دکتر چی گفت چی تجویز کرد گفت چیکار کنی یا نکنی

همیشه نسبت به درهای من بی تفاوت ولی خدا اون روز رو نیاره خار بره دست خودش و خونواده اش

با دلی شکسته پای درد ناک و پر از بغض از دعوای پزشکم. راهی خانه شدم دارو ها رو خوردم و باز لباس پوشیدم رفتم تزریقات سر کوچه برا روز اول باید ۳ تا آمپول میزدم کتورولاک ویتامین د و نروبیون

بقیه امپولا هفته ۲

خیلی دردم گرفته بود آروم اشک ریختم ک پرستار گفت اااا دختر خوب گریه چرا ولی من بیشتر از درد آمپول درد بی تفاوتی محمد منو اذیت میکرد ‌. خلاصه با کوله باری از درد و دارو غصه افتادم رو تخت ولی با همین پای ورم کرده ناهار و شام به موقع آماده کردم لباس شستم ظرف شستم

ولی بقیه کارهای خونه رو نمیتونم انجام بدم

دوستان عزیز نمی‌دونم شما هم با من هم نظر هستید یا ن وقتی کسی مریضه جدای دردش تمام امیدش اول به خدا و دوم خانواده اش من با وجود کلی مدرک پزشکی و ظاهری پام هیچ کس محلی بهم نمیده و میگن الکی میگی .دلم بد جور شکسته من مدارک میفرستم همراه خاطره به آقا بهنام تا شما مشاهده کنید

درک نشدن و بی تفاوتی دردی هست ک مریض و از پا در میاره

اولین باری نیست به درهای من محمد بی تفاوت همیشه همین جوری بوده .و قطعا خواهد بود ی مثلی هست که میگه کور خودمانیم و بینایی دیگران .

دوستان خاطره من عشقی و آمپولی تخیلی نیست ک طرفدار داشته باشه دوستای قدیمی وب منو میشناسند

ببخشید ک این بار خاطره یکم طولانی شد

ممنون میشم اگه خوندی حتما برام بازخورد بدید وقت کنم میخونم

یا علی