سلام من الناز هستم‌ و چهار ماهه که نامزد کردم و این خاطره مربوط میشه به دیروز و آمپول خوردن من و نامزدم از پدر نامزدم‌.

چند روز پیش کولر زدم و خوابیدم بیدار که شدم سرم درد می کرد گفتم حتما خستم دوباره خوابیدم دیگه ظهر بود خوابیدم شب ساعت ۹ بیدار شدم داغون بودم گلوم می‌سوخت سرم داشت میترکید تازه فهمیدم به به کار کولره تا همین دیروز به روی خودم نیاوردم ولی دیروز حالم شدیداً بد بود و دعوت بودیم خونه پدر نامزدم‌😂😂😂وای وای وای خدا از همه دور کنه نامزدم ( فرید) اومد دنبالم گفت این چه وضعیه برای خودت درست کردی و باید بریم درمانگاه🤦🏻‍♀️ منم گفتم نه خوب میشم و از این حرفا گفت میریم درمانگاه منم ساکت شدم و با بغض فقط بیرونو نگاه کردم🥲

رسیدیم درمانگاه پیاده شدیم رفت نوبت گرفت شلوغ نبود 10 دقیقه بعد نوبتمون شد رفتیم داخل دکتر خیلییییی بد اخلاق بود معاینه کرد و چند تا سوال پرسید بعد هم گفت کد ملی رو لطف میکنید منم گفتم شروع کرد به دارو نوشتن همش به فرید اشاره میکردم بگو آمپول نده لعنتی چیزی نگفت تموم که شد تشکر کردیم اومدیم بیرون گفتم خیلی اشغالی چرا نگفتی آمپول نده😭

فرید: گریه نکن حالا شاید نداده بیا بریم داروهاتو بگیرم😘

رفتیم من نشستم تو ماشین رفت داروخونه نیم ساعت دیگه با یه کیسه دارو که حدود 8 تا آمپول توش بود و بقیش قرص و شربت بود اومد 😓

زدم زیر گریه که من نمیزنم نگا چقده تقصیر توعه نگفتی آمپول نده

فرید: آروم باش سه تاش تقویتیه برای خودم گرفتم

من: نمیخام من نمیزنم

فرید: پیاده شو بریم بزن راحت شو منتظرمونن بابا اینا

من: نمیخوااااامممم نمیخوووواااامممم😭😭😭😭

فرید: باشه

و گازشو گرف و رفتیم خونه پدرش تو مسیر هم یه کلمه هم حرف نزدیم 🤦🏻‍♀️

تا رفتیم داخل همه گفتن الناز چی شده رنگت پریده و از این حرفا که فرید توضیح داد چی شده و پدرش گفت خودم براش میزنم این همه دعوا نداشت که بده ببینم دارو هاش رو

نگاهی انداخت و گفت اصلا درد ندارن خیالت راحت

فرید: اول دو تا از تقویتی ها رو به من بزن خانم ببینه درد نداره بی خود تا الان گریه کرده

من همچنان گریه میکردم

پدر فرید گفت باشه بیاین دوتاتون هم بریم تو اتاق

منم تو رودرواسی موندم و رفتم

فرید دراز کشید و پدرش دو تا آمپول اماده کرد یکیش از رنگش فهمیدم نوروبیونه اون یکی رو نه ولی باباش گفت فرید شل باش خیلی روغنین این دو تا

فرید آروم شلوارش رو آورد پایین و پدرش پنبه کشید و سوزن رو وارد کرد و تزریق رو شروع کرد فرید هم دستاش رو مشت کرده بود دلم براش خون شد یهو گفت بابا چقدر مونده 🤕

پدرش: تحمل کن آخراشه ( نصفش مونده بود)

فرید: آخخخخ بابا خالی کن بکش بیرون مردم دیگه 😩

پدرش: تحمل کن پسرم نفس عمیق بکش تمومه🙂 و خیلی سریع کشید بیرون و پنبه گذاشت

طرف دیگه رو پنبه کشید..

فرید : وای بابا صبر کن🙁

پدرش: نفس بکش این دیگه درد نداره😙

‌پنبه کشید و سوزن رو وارد کرد فرید یه تکون ریزی خورد که پدرش دستش رو گذاشت رو کمرش و تزریق رو شروع کرد

فرید محکم چشاش رو بسته بود و تا آخرش هم چیزی نگفت فقط سوزن رو که کشید بیرون بلند گفت آخ بابا مردم😔

دلم خیلی سوخت براش جای آمپول هاش رو ماساژ دادم گفت خوبم الناز زحمت نکش و بلند شد

پدرش گفت خوب الناز خانوم شما دراز بکش😌

منو میگی انگار برق وصل کردن بهم گفتم زحمت نمیدم گفت زحمتی نیست دخترم بخواب😂من با ترس خوابیدم گفتم چندتا رو الان می زنید گفت 3 تا نترس درد ندارن

دو تا آماده کرد یه دونه پودری بود اونو آماده نکرد

منم برگشتم و فرید شلوارم رو یکم کشید پایین

پدرش: الناز جان سفت نکن تکون هم نخور تموم سعیم رو میکنم کمتر دردت بیاد

من: چشم

پنبه کشید و فرو کرد

پدرش: نفس عمیق

تا نفس عمیق کشیدم تزریق رو شروع کرد ولی درد زیادی نداشت و تونستم تحمل کنم کشید بیرون و پنبه گذاشت دوباره همون سمت رو پنبه کشید ترسم یکم ریخته بود

که سوزن رو فرو کرد و شروع کرد به تزریق از اولششششش درد داشت🥲

پامو آوردم بالا که فرید گرفت گفت چیکار میکنی الناز😠

پدرش: آروم باش دخترم آروم باش الان تموم میشه

من: آخخخخخخ آییییی خواهش میکنم کافیه😭

خیلی سریع کشید بیرون و پنبه گذاشت و رفت سراغ آماده کردن بعدی

من: بابا خواهش میکنم کافیه دیگه نزنید درد داره

بابا: اون طرف میزنم دخترم نمیشه که نزنی خوب نمیشی

و اومد بالا سرم و دوباره شلوارم رو فرید آورد پایین و محکم کمرم رو گرفت

پنبه کشید و فرو کرد هر چی از دردش بگم کم گفتم انگار میخ داغ بود تو پام

من: آییییی آیییی😭😭😭😭😭 فرید تو یه چیزی بگو

فرید: آروم دختر کوچولو آروم

من: آی آی بسه بابا بسههههههه سوختم درد داره

پدرش: اگه آروم باشی زود تموم میشه فقط تحمل کن کمی

من: آخ آخخخ

و کشید بیرون و جاش رو فشار داد و من همچنان گریه😭

فرید شلوارم رو درست کرد و برمگردوند پدرش معذرت خواهی کرد منم تشکر کردم ازش یکم دراز کشیدم و رفتیم شام خوردیم

بقیه آمپول ها هم مونده نمیدونم بزنم یا نه🥲آبروم که جلوی پدر شوهر جان رفت🤦🏻‍♀️

ببخشید چشماتون اذیت شد تا تونستم خلاصه مردم ولی طولانی شد

یا علی💙