سلام 🖐

بیتا هستم

تقریبا یک ماهه یه کمر درد فوق شدید دارم جوری که بشینم نمیتونم بلند شم به زور بلند میشم باید یه کم راه برم تا کمرم صاف بشه تو این یه ماه هروقت امیر (همسرم) گفت بریم دکتر گفتم نه چون با توجه به تجربیات عزیزان داخل این گروه اگه دکتر میرفتم چیزی جز امپول متوکاربامول نبود که خب منم وحشت دارم از امپول گفتم نمیخواد بریم دکتر اما این شرایط واقعا سخته😢زنگ زدم به دکتر سنتیم گفتن دراز بکش رو شکم دستتو بده بالا یکی واسته بالا سرت نگاه کنه ببینه پاهات کوتاه و بلنده یا نه هم اندازه‌س اگر هم اندازه بود که هیچی اگر کوتاه بلند بود لگنت دررفته باید جا بنداری😞دراز کشیدم به پسرم گفتم نگاه کنه یهو گفت مامان پای چپت خیلی بلندتره😐خلاصه شبش رفتیم پیش دکتر سنتیم گفت چیزی نیست الان جا میندازم و جا انداخت اصلا هم درد نداشت گفت پاشو راه برو بلند شدم اما کمر دردم خوب نشده بود دکتر سنتیم گفت یه کم بگذره خوب میشه خلاصه تا چند روز درد خفیف داشتم بعدش خوب شد تا اینکه دیشب نشسته بودم رو زمین داشتم یه کاری انجام میدادم تقریبا نیم ساعت نشسته بودم اومدم پاشم یه درد خیلییییییییی بد پیچید تو کمرم اصلاااااااااا نمیتونستم صاف بشم دستم رو کمرم دور خودم پیچ میخوردم از درد زنگ زدم به امیر بیاد منو ببره پیش دکتر سنتی گفت نه بریم دکتر با اینکه کلی درد داشتم باز مخالفت کردم گفت یا دکتر یا هیجا 😔گفتم باشه اماده شدیم منو پسرم امیر اومد

رفتیم درمانگاه شبانه روزی نوبت گرفتیم خیلی خلوت بود یه نفر فقط تو اتاق پزشک بود بعدش نوبت من بود به امیر گفتم میخوام تنها برم تو اتاق پزشک تو نیا گفت یعنی چی منم میام ببینم دکتر چی میگه اخه 😒اینقدر درد بهم فشار اورده بود دوس داشتم امیرو خفه کنم😁

نوبتم شد رفتیم داخل اتاق شرح حال دادم دکتر گفتن یه گرفتگی ساده‌س چیزی نیست داروهای تزریقی رو الان استفاده کن زود خوب میشی ۳تا امپول برات نوشتم چون حجم یکیش زیاده درواقع میشه ۴ تا امپول😳😳😳😳😳

گفتم لطفا خوراکیاشونو بنویسین من امپول نمیزنم😣گفتن خوراکیش این درد شدیدی که داریو اصلا اروم نمیکنه همسرم گفت امپولاش واقعا دردناکن؟ دکترم گفت بله متاسفانه درد داره اما خب باید بزنه😐گفتم پس الکی ننویسین من نمیزنم

دکتر گفت وقت داری ۲۰ دقیقه اینجا بمونی سرم بنویسم برات امپولا رو هم بریزیم تو سرم بزنی؟ با سرم مشکلی نداری؟ گفتم نه با سرم مشکلی ندارم گفت خب پس سرم بزن یه نفس رااااحت کشیدم

رفتم تزریقات امیر رفت داروهارو بگیره اومد داروهارو داد پرستار

پرستار گفت تخت شماره ۴ خالیه برین اونجا رفتم رو تخت شماره ۴ پسرمم اومد گفت وای مامان دوس ندارم درد بکشی گفتم سرم درد نداره پسرم گفت نه درد داره سوزن درد داره

پرستار اومد پسرم شلوغ کرد 😂انگار برای اون میخواستن تزریق کنن وای من طاقت ندارم درد کشیدن مامانمو ببینم امیر اومد پسرمو برد پایین که نبینه😁پرستار گفت مشت کن محکم اینقد درد داشتم توان نداشتم دستمو مشت کنم به زور مشت کردم گفت نفس عمیق کشیدم گفت یکی دیگه تا اومدم نفس عمیق بکشم سوزنو زد یه کم خیلی کم دردم اومد چیزی نگفتم چسب زد بعدم سرمو بهش وصل کرد گفت دستتو راحت بزار بعد از سرم خیلی گیج و گنگ شدم بیشتر انگار داروی خواب آور بود اومدم خونه خوابیدم دردم کم شد اما قطع نشد دکتر گفت برم پیش متخصص مغزو اعصاب و استخوان برم ام آر ای😢

امیدوارم هیچکس کمر دردو تجربه نکنه خیلی بده😣

ایام به کام