زیرپتو تو تخم لم داده بودم دستمال کاغذی رو تا ته فرو کرده بودم بینیم تا هی پاکش نکنم اشک چشمامو با دستم کنار میزدم و همش سردم بود تو هوای ابان ماه...

درس خوندن رو بیخیال شده بودم چون جونی برای درس نبود تمرکزی نداشتم ویروس بدی بود و حاضرنشده بودم داروهای تجویزی دکتر رو استفاده کنم...

مامانم سرکارش نمیرف و مراقبم بود از همه دمنوش و سوپ بگیر تا بخور گرم رو روم امتحان میکرد و میگف ماهی عزیزم لجبازی نکن داروهاتو استفاده کن و امپول هاتو بزن خوب و خوب شو

گفتم خوب میشم زودی

گفت نگا کن نمیتونی بشینی موهامو زد کنار گف امیر دیشب بهم پیام داد گف ماهی نه پیداش میشه نه گزارش میفرسته نه جوابمو میده هماهنگ کرده بیاد ببینتت

پتو رو زدم کنار گفتم مامانننننن!

نمیخوام تواین وضعیت ببینه منو رنگ به رو ندارم اخه

همون موقع صدای ایفون خونه اومد و مامانم گف خودشه. منم میرم مزون راحت باشید

خزیدم زیر پتو و چشامو بستم...

حس کردم یکی نشست رو تخت خودمو جمع کردم تو خودم

گفت ماهی عزیزم؟

میدونم بیداریااا خانوم خانما

دخترم؟

پتو رو از رو صورتم زدم کنار

گف نیگاش کن بچمو!!!

گفتم نگا دارم بااین وضع اخه؟

گفت بله ام داری لپمو کشید و خم شد پیشونی مو بوسید گف اخششش ولی خیلی داغیااا!

خودمو تو خودم جمع کردم اون اوایل هنوز یخم وا نشده بود

گفت رو میزت رو نگا کن سرخ و سفید نشو حالا!

سرمو یکم اوردم بالا و دیدم برام چیزی که دوس داشتمو گرفته و یه شاخه گل افتابگردونم روشه

ذوق کردمممم خیلی خیلی ذوقی شدممم پریدم بغلش

گف حاج خانوم بهترشدی انگار نه؟

گفتم نه ذوقی شدم مرسی از وجودت

لپمو کشید گف کاری نکردم که! خوشحال شدنت کلی می ارزه برای من

حالا اماده میشی بریم امپول هاتو بزنی؟

اخم کردم

گف نکن اونجوری میترسم ازت

گفتم خب چیزه.. درست میشم.... نمیتونم راه برم حالم بده...

گف داروهات کجاست؟

گفتم انور رو کتابخونه

پاشد رف اوردشون دستی به ته ریشش کشید

امپول هارو دراورد گف کمن همش ۳تادونس!

امیرسه تاام زیاده خب ...

نه عزیزم زیاد نیست داشت کاور امپول هارو درمیاورد

چیکارمیکنی؟؟؟

خودم تزریق میکنم برات خونه ام میشه اینارو زد بیمارستان اصلا نیاز نیست

یعنی چی؟

چی یعنی چی ماهی هوم؟

مگه بلدیییییی؟ چرا نگفتی بودیییی!

خب مگه پیش اومده بود بگم عزیزدلم اخه...

بزنم برات خودم؟

امیراخه ....تو... تو یعنی تو بزنی برام؟

فهمید دردم چیه

دخترم! لطفا خجالتی بودنتو بزار کنار من پارتنرتوام نه پسرغریبه

اخه امیر...

هیس بخواب عزیزم زودی تموم میشن

حالا اماده کن میخوابم

شروع کرد به شکوندن و اماده کردنشون گف اماده است بهونه دیگه؟

ندارم ولی اروم بزن خب؟

ماده امپول درد داره یکم عزیزدلم ولی خودم هواتو دارم قشنگ من...

با خجالت تموم دراز کشیدم

یکم شلوارمو دادم پایین نوک انگشت...خب راحت نبودم

به کمرت بزنم ؟

ها....نمیدونم

به یه چیز خوب فکر کن فق یکم که بتونم تزریق کنم لباستو میدم پایین باشه؟

سرمو فرو کردم بالش

خفه میشی دخترم به چپ یا راست سرتو بزار دستاتو قشنگ دراز کن کنارت افرین عزیزم افرین یکم بیا پایین خوبه...خوبه... یکم پاهاتو از هم شل کن تا عضله ات شل باشه.... باریکلا

پنبه رو کشید و فرو کرد

ماهی ولی حداقل گزارش نمیدی از درست بگو بهم مریضی من که دعواتون نمیکنم میکنم؟؟

مثل وقتایی که عادت این کاری به کارتون ندارم که زیاد!

اخخخخ...وایی...

خب اخه چیزه....

یعنی تو زبونتو جلو من میدوزدن ازت انگار...

پنبه زد گف دیدی زود تموم شد و درد نداشت؟

اروم گفتم داشت ولی نه خیلی...

دوباره همونجا رو پنبه زد گف عههه عههه چرا اینجوری سنگ شد عضله ات اروم اروم نفس بکش شل باش افرین عزیزدلم

و فرو و درد و سوزش زیاد

بعدشم من بهتون استراحت میدم برنامه جبرانی میزارم بعدشم به عنوان پارتنرت باید بهم میگفتی تا مراقبت باشم

واییییی امیر دردش زیاده این اخهههه

الان تمومه....نفس بگیر افرین افرین تموم شد

یکم میخوای استراحت کنی بعدی رو بزنم؟

بابغض گفتم نه بزن تموم شه

صدای بغضیت رو نمیخوام دیگه بشنوما عزیزم قشنگ ریلکس باش

اینورمو پنبه زد و اروم فرو کرد دردش زیاد بود ولی غرورم نذاشت صدامو دربیارم فق میسوخت امیر اروم تزریق میکرد دردم نگیره ولی خب درد داشت پنبه رو گذاش روش و گف بیا بگیر فشارش بده تموم شد یکم همینجوری بمون و برگرد دخترقشنگم....

اون روز تا یکی دوساعت پیشم موند و باهم کلی صحبت کردیم و خوشگذروندیم و امیر داروهامو داد خوردم و خوابیدم به خوابی عمیق فرو رفتم و شبشم اومد رفتیم بیرون...

اینم اولین امپول خوردن منه مظلوم از امیر

کوتاه نوشتم براتون اینبار

قربون چشمای قشنگتون که خاطره امو خوندید و خوشتون اومده از ری اکت ها و کامنت هاتون ممنون

بوسه بهتون💋

"ماهی"