سلام وقت همگی بخیر🫠❤️

امیدوارم حالتون عالی باشه

ازتون بابت لطفایی که تو خاطره قبلی داشتین تشکر میکنیم و شرمنده که نمیتونم اونجا جوابتونو بدم😅❤️

آوینم و اومدم یکی از شاهکارامو واستون تعریف کنم

ظهر که داشتم ماکارونی دم میدادم یادش افتادم و بازم به طرف زنگ زدم و کلی خندیدیم

من مثل اکثر افراد علاقه خیلی خاصی به رشته های ماکارونی وقتی آبکش میشن به همراه مایه‌ش دارم و مامانمم بخاطر جلوگیری از دل درد نمیزاشت بخورم و خود غذام زیاد باب میلم نیست

پارسام که اصلا این غذارو دوست نداره ولی نمیدونم چرا یه سری پیشش بودم گفتم‌ بزار کد بانویی‌م گل کنه واسش آشپزی کنم شاید دلش بخواد دست‌پخت خانومشو بخوره که بنده خدا شکر بخوره🤣چشمتون روز بد نبینه

خلاقیت به خرج دادم رشته های ماکارونی رم طبق سلیقه نصف نکردم و سالم انداختم تو قابلمه و اینکه آبکشم نکردم گذاشتم مثل کته آبش کشیده شه فکر میکردم چقدرم خوشمزه شه😐

نرم که شدن یه کوچولو تست کردم و متوجه مزه نودل شدم:)

ولی بازم از رو نرفتم گفتم لابد چون گوشت نداره این مزس گذاشتم بازم تو آب بمونه🙂‍↕️

از شما چه پنهون کلیم از رشته ها و مایه ها خوردم و اونجا بود که کوتاه اومدم و فهمیدم بلا نسبت مزه سگ میده😭😂

پارسام بنده خدا مشکل معده داره

از وقتی که برای کنکورش میخوند بخاطر بلاهایی که سر خودش اورد مصرف کافئین و رژیم بد غذایی و مصرف فوق بالای غذاهای حاضری به این روز افتاده

خلاصه که از درمونگاه اومد به خورد اونم دادم و بچه بخاطر اینکه ذوقمو واسه اولین غذای مشترک کور نکنه خورد😔🤣

ولی یه جا نتونستیم نخندیم و تا جون داشتیم خندیدیم

میخواستم رشته هارو دور بریزم و از اول درست کنم بزارم مثل انسان دم بکشه ولی پارسای خیر ندیده نزاشت و همونارو آبکش کرد و توی تابه با مواد مخلوط کردیم و گذاشتیم دم بکشه البته اینم اضافه کنم خبر نداشت رشته ها دو برابر چیزی که دید بودن و بقیش تو شکم بندس وگرنه قطعا اینقدر صبور نبود🥱

خلاصه که شاهکار من دم کشید

بی‌بی‌م با قابلمه غذاش به داد پارسا رسید و من موندم و کوفتی که درست کرده بودم

درسته دم کشید ولی خب خمیری بیش نبود

پارسام سر سفره بازم چشید ولی بیشتر از همون غذاعه خورد کلیم به من تعارف کردا ولی با احترام بخاطر جوجه محلی توش حالت تهوع گرفته بودم😑

هنوزم همینم

مامانم یه دونه از این چوب پنبه ها که توش یخ میریزن گرفته هر سری میخوام برم توش سینه مرغ و همبر و سوسیس و اینطور چیزا میزاره و کلی دوماد محترمو حرص میده😁

القصه غذامونو خوردیم ظرفارو شستیم و من ماندم و دل دردنگو حالت تهوع بخاطر زهرمار خودم بوده نه غذای اون بنده خدا

پسرمونم با وجود اینکه کمتر خورده بود ولی بخاطر مشکلش زیاد تعریفی نداشت😩

تازه بیشعور در درمان من تعلل میکرد و معتقد بود بزارم چیزایی که خوردم بالا بیارم(بازم معذرت)

جلو چشمامم واسه خودش رگ گرفت و یه پنتومید نوش جان نمود

اون صحنه واقعا باعث بد شدن حالم شد

چون خیلی از اینکه طرف واسه خودش تزریقات انجام بده میترسم و خواهرمم دقیقا همین کارو میکنه🥲

کبودی پای ایشونم که تو خاطره اول گفتم...

امیدوارم این کار بدو ترک کنن😘

حالش که یه خورده بهتر شد اومد سراغ من و معاینه کذایی رو شروع کرد

فک کنم میخواست ببینه رشته ها کجای شکمم رفتن وگرنه دلیلی نداشت اونقدر فشار بده😒😒😒بعدم من و به دست بی‌بی مریم و جوشونده واموندش سپرد و رفت دارو بیاره😀

اونو که خوردم دیگه حالم دست خودم نبود روی زمین خوابیده بودم و پیچ میزدم:/

فک کنم درد زایمان طبیعی از حال اون موقع من کمتر باشه🤦‍♀️

اومدن پارسا زیاد طولی نکشید منو از رو زمین جمع کرد و عملیات رگ گیری آغاز شد

ولی کو رگ؟

در حالت عادی ندارم چه برسه اونجا که پیچ خورده بودم بهم🫠

متاسفانه فقط روی دستم رگ هست که بازم اون شکار شد

با تزریق سرم دردم آروم تر شد

یه آمپول وریدی‌م از اونایی که خودش زد نصیبم شد که فک کنم بعنوان تنبیه رو ساعدم رگ گرفت و نفهمیدم مگه همون آنژیوکت چش بود ولی خیلی میسوخت🙄

سرم که تموم شد درش آورد ولی آنژوکتو گذاشت واسه جلوگیری از خطرات احتمالی بمونه☺️۲ تا ویال دیگه در اورد و مشغول آماده سازی شد

نگاه زیبامو که دید خیلی ریلکس فرمود خودتو این ریختی نکن

واقعا سکوت جایز نبود🗿

-پارسا پس اون سرم واسه چی بود که هم وریدی هم عضلانی اضافه شد؟

-بحث بیخودی نکن هر دارویی نوع تزریقش فرق داره😒

خواستم بگم من نمیزنم که جای قرمز بنفش شد

-آخه دلم درد میاد چطور بخوابم💔

با جوابش که گفت میتونی ایستاده یا روی پهلو بزنی مثل یه دختر خوبی خوابیدم

چقدر من مظلومم؟

پنبه رو که کشید چشمامو بستم سعی کردم آروم باشم تا مثل اون سری ناکارم نکنه🥲

با دردی که حس کردم آخی گفتم و لبمو به دندون گرفتم

موهامو لمس کرد و به آرامش دعوتم کرد ولی واقعا درد داشت شکمم چون فشار روش بود خیلی اذیت بودماولی که تموم شد ظالم سرنگو عین آینه دق جلوم گذاشت و دوباره پد کشید و بی حرف وارد کرد
یه عادت متفاوتی که داره آمپول اگه دردش زیاد باشه بی حرف کارشو انجام میده و صداش در نمیاد😒
منم ترجیح دادم چیزی نگم و آروم پای مخالفمو تکون میدادم که متوجه شد و گفت الان تموم میشه
قبل از اینکه حرفی بزنم با یه سوزش خیلی بد درش اورد و جاشو محکم فشار داد
گفتم فشار نده ولی چون خون میومد چاره ای نداشت🫠
عکس ‌کانالو که دیدم دلم سست شد واقعا
خیلی بده😪
بعد از اون که میرفتم روستا بی‌بی سعی داشت هرطور شده از گاز دورم کنه و واقعا داشت بم بر میخورد که پارسا باش حرف زد و حل شد🌚
دست و پا چلفتی نیستم واقعا اون سری خواستم متفاوت باشه🙄😂
به جبرانش با مرغایی که برده بودم واسش زرشک پلو درست کردم و کلیم تعریف شنیدم😎
خلاصه که عبرت خوبی گرفتم تا دیگه خلاقیت به خرج ندم🙂‍↔️🤣
یه نکته دیگه اینکه فعلا ذوق اینجا و سرگرمی جدیدو دارم واسه همین تایمای نسبتا آزادم رو به نوشتم اختصاص میدم شاید روزی کمرنگ شدیم🫠😂❤️
اینم یه خاطره نسبتا طولانی😅
اگه چشماتون اذیت شد ببخشید🫂
مراقب خودتون باشین و خدانگهدار