خاطره آروین جان
درود چطورین ؟
آروین ام
با پاییز حال میکنید مثل من یان؟😂
خداروشکر پاییز شده من هنوز سرما نخوردم «حالا فردا فین فینم راه میوفته😑💔😂»
آرین «پسرخالم »که امسال کلاس سوم رد داده
اون روز خونه مون بودن داد میزد مامان زخمی با کدوم ح هر چی میگفتیم با ح نیست بابا با خ باز داد میزد میگفت بابا چرا انقد خنگ این 🤣😂«تُفف باز یادم افتاد😂»
این دفعه قضیه سوراخ شدن برا من نیستم😂
کیست؟بله سپهر
فردی زیر آب ،لاش.ی و....«فهمیدین دلم ازش پره یا بیشتر بگم»
ما از دوره دبیرستان آخراش«دوازدهم» یه اکیپ مختلط شدیم منو رها و نازی سپهر و ساینا «ابجی سپهر .که ابجی خودمه😒😂»
دیگه پویانو اینا .هر وقتم صالح کوردستان میومد جمع اضافه میشد بی لاوه عارف از شمال میومد پیشمون
عارف که همیشه هست پیشمون
ولی صالح که دور هر چهار .پنج ماه با صالح دور هم جمع ایم
از وقتی دانشجو شدیم هر کدوم یه منطقه و یه جاهای افتادیم
قرار بر این گذاشتیم آخر هفته همه دور هم جمع شیم یا جنگل یا ویلا جمع میشدیم غذا گردن دخترا میوفتاد ظرف شستن گردن پسرا😂
زمستون بود قرار بود همه جمع شیم خونه سپهر اینا
رفتم حموم یه دوش گرفتم اومدم داشتم موهامو خشک میکردم ساینا زنگ زد
_الو جان
+تکس میدم ببین
_حله
تکس داد +این میمیره ما میرم بیمارستان سوزن لازم این بیا اونجا من حریفش نمیشم
_باشع کدوم بیمارستان
+همون نردیک خونه مونه
لباس پوشیدم نیم ساعت داشتم دنبال سویچ میگشتم جلو چشم بود ولی نمیدیدم 😑😂
من رفتم بیمارستان شلوغ بود چند تا تصادفی بود
دیدم سپهر نشسته بود
ساینا کنارش سر سپهر رو شونه ساینا «رابطه این دو تا خاهر برادر حسودیم میشه😅»
پشت هر دو اینا بودم در گوش گفتم_نسبت شما دو تا چیه
هر دو باهم پریدن😂
ساینا:هیننن بیشعور
سپهر_:تو اینجا چیکار میکنی
_به تو چه😂
_نوبت تون نشد هنوز
ساینا:الانا باید بشه دیگ
موقعیت خوبی برا شوخی نبود یه ۱۰ دیقع بعد نوبت سپهر شد
من نشسته بودم
ساینا و سپهر پاشدن برن
ساینا:نمیای تو ؟
_کی من؟بیام
ساینا:زیر لفظی میخای بیا دیگه
ما ۳ نفری رفتیم داخل
دکتر معاینه کرد داشت دارو میزد سیستم
_دکتر دارو تزریقی نوشتین؟
دکتر:اره چند تا امپول سُرُم
_همه شو بی زحمت امپول بنویسید
دکتر:زیاد میشه اونجوری اذیت میشه
_کار داریم جایی تایم نداریم داره دیرمونم میشه 🥲😂«الکی میگفتم »
سپهر یکی محکم زد تو پهلوم
یه اخمی کرده بود
دکتر هم گفت باشه همه رو آمپول میدم
_دستتونم درد نکنه
ساینا لب شو گاز میگرفت نخنده من لپ مو گاز میگرفتم
از اتاق اومدیم بیرون
سپهر:تک تک امپولاا فرو میکنم تو خودت
_داداش سلامتی تو از همه چی برا مهم تره🤣😂😂
رفتم دارو هارو گرفتم همه آمپول ۵.۶ آمپول میشد 😂🤦🏻♂
نوبت تزریقات گرفتم کنارش بودم
سپهر:خیلی نامردین خدای
ساینا :😂😂😂بزرگ میشی یادت میره
رفتیم تزریقات سپهر:این همه،من نمیزنم
هلش دادم داخل تزریقات کم مونده بود با مخ بره تو زمین 😑😂 ولی به خیر گذشت🤲😂
_میترسیی😂؟
تزریقات مختلط بود رفت رو یکی تختا خوابید
۴تا عضلانی بود
یه نمه شلوار شو داده بود پایین
شلوار شو از دو طرف دادم پایین
سپهر:هوی
_اون همه آمپول یه چص دادی پایین😂
ساینا هم بود
_جون چه سفید😞😂
ساینا:😂
_شبی چند سپی؟
_امشب فرصت خوبی بودا ولی با این آمپول هیچی نمیمونه
سپهر:😒تو ب.ن بودی رها رو میک...«سانسور ها خوبه🤦🏻♂😂»
_از کجا میدونی مگ دیدی ؟ندیدی ک
ساینا:راست میگه عا چه دلیل داره چهار .پنج سال با یه دختر باشه
_نه بوخودا من فق منتظرم دخترم بدنیا بیا 😂😞
ساینا: ماشاالله خیلی پیشرفت کردی
_چال اینا رو همین جا منو بگا ندین😂
پرستار اومد پ کشید رو پاش
سپهر سرشو برگردون :فقط داداش وسط بزن
لامصب وسط چپ و راست چه فرقی داره🤣🤣
قیافه پسره دیدنی بود 😂
پسره با خنده گفت همه رو وسط بزنم ؟اره
آمپول اولی تکون خورد پسره ام گفت پاشو بگیر
دستشو گاز میگرفت
اول ای دومی آروم بود فوقش یه آی و آخ میگفت
پسره ام گفت: خیلی سفت میکنی شل کن اینا درد دارن
سپهر:چندتاست مگ
پسره:چهار تا
سپهر:چخبرههه😫
پایین پد کشید نیدل زد داد میزدا داد😂
سپی:آییییی یه بی حسی میزدی توش وایییی
پسره:شل کن شکست تو پات
سپی: آیییی درش بیار 😩
درش آورد پنبه فشار داد
سپی:نکننن
سپی:اون آخری نمیزنم
پسره:نمیشه دستور پزشک
سپی:همون یکی بزن به پزشک ت«فاقد اعصاب و روان😂😂💔»
اخرشم اون یکی نزد شلوار شو درست کرد برگشت
رفتم حساب کردم گفتم اون دو تای دیگ کی بزنه؟«دو تا از امپولا مونده بود »
گفت دو روز دیگ. اینا بزنه
رفتم پیشش دیدم هنوز رو تخت دراز دستش پشتش
_پاشو دیگ
ساینا ریسه داشت میرفت :🤣🤣میگ همونو بزن به پزشکت🤣
_😂😂چیکار داری ب دکتره
سپی:آیی بمیرم دیگه اینجا نمیام
_پاشو حالا انقد نَنال😂
پاشو کفش هاشو پوشید راه میرفت دست به باسن راه میرفت هر چی بش میگفتیم فوش میداد
رسیدیم خونه رفت خوابید تا ساعت ۱۰ شب
داشتیم اذیتش میکردیم؟
_وسط بود دیگ؟😂راضی بودی
سپی:😒ببند
اون شب از جمله پس گردنی ،با پا لگد در پهلو و پشت سر اینک به دکتر گفتم همه. رو آمپول بده😂 یا نصف خونه رو میدویدم امنیت نداشتمم
اون شب گذشت دو روز بعدش من خواب بودم بیدار شدم ساعت ۵ بود با صدای زنگ گوشیم
ساینا بود و من ناهار نخورده بودم هنوز مثل چی گشنم بود
_ناهار چی خوردین
ساینا:پیتزا درست کردم
_بی من ؟از گلو رفت پایین؟
_دیگع قهر بای
ساینا:لوس بازی در نیار بیا داداشم تا بیای درست کردم برات
_🥲نمیخام واسه داداشت درست کن
ساینا:قهر کردی واقعا بیا درست میکنم برات خو
سپی:معدهش درد میگیره بخور پیتزا
ساینا:نه پنیر شو کم میزنم
سپی:نه راستی پر پنیر درست کن بزا معده درد بگیره سوراخ شه دلم خنک شه
_خیلی لاشی😂
سپی:نه داداش سلامتی تو مهمتره«اَدامو در میاورد»
تا رفتم اونجا پیتزامم آماده بود ولی خوشبختانه با پنیر کمش
و معده درد نگرفتم تازه یادم افتاد امروز باید این دو تا آمپول میزد
_ساینا این امروز امپولاش زد
سپی: آمپول چی
_آمپول چی؟دوتا دیگ داری
ساینا:تو یخچال گذاشتم بیا ور دار
رفتم از تو یخچال ور دارم
_کو
ساینا:بالا
_ها اینه
آمپول یکی پینی بود با نورو «بخاطر سرما خورده بود که ضعف سرگیجه داشت نورو داده بودن بهش »
آمپول یکم ماساژ دادم گذاشتم رو میز
ساینا:خودت میزنی براش؟
_هوم
ساینا:بلدی مگ
_یس
ساینا:میگم پیشرفت کردی بعد بخند
رفتم تو پذیرایی نشستم سپهر دراز کشیده بود
یه ربع بعد رفتم آماده کردم آمپولا
بعدش رفتم تو پذیرایی پیشش چشاش بسته بود
_سپی
یه با پا آروم زدم پهلوش_هویی
+ها
_برگرد
+واسه چی
چشاشو وا کرد آمپول آماده رو دید هنگ بود هنگ😂
+برو بابا نمیزنم
_برگرد
+نمیخام
_نمییخاااممو😐بیخود
_برت گردونم؟
+بابا ولم کن جا آمپول پریروز هنوز درد میکنه
_خفه
خوشبختانه زورش شدم تونستم برشگردونم
+ولم کن هویی حیوان
_😑😂یه دیقع خفه شو
پد کشیدم رو پاش یاد وسط وسط افتادم
_ساینا
ساینا:جان
_خط کش بیار
ساینا: چرا
_میخام اندازه بگیرم وسط وسط باشه🤣
پینی اول زدم
+هیننن آیییی بی وجدان
_الان تموم میشه
+آییی
_مرگ
کشیدم بیرون پد فشار دادم+آخخخ😩
_سپی یه دیق ببند
طرف دیگشو پد کشیدم نیدل زدم تو پاش یکم مواد رفت تو پاش +اوووفففف😖
_ میسوزه؟
+خیلی آی
_بسوز 😂🥲
+درش بیار دیگهه
_وایسا یکمش مونده
اون یکمم خالی کردم
_تموم زنده ای؟
+اینا اون شب ام زدم ؟
_هوم .بد زدم مگ
+نه خدایی خیلی خوب زدی
_مخلصم 😂
پ.ن: قبل به آریا آمپول زدم راضی بود دکتر 😂💔
پ.ن:سالم منم یا سپهر؟ ..بقران ردی ای این😐
پ.ن:با وجود کامنت شوما انگیزه ای میشود بر خاطره ای بدی
پ.ن:حرفی سخنی نیست !
بدرود